کودکان کوره پزخانه­ی محمودآباد

 

سعید جلالی فر

 

از متروی شهرری که پیاده می­شوم، سوار تاکسی دربست شده و از جاده­ی امام رضا می­گذرم و به محمودآباد شهرری رسیده و باز آن را هم رد می­کنم و کوره پزخانه­های محمودآباد را مقابل چشمانم می­بینم.

کوره پزخانه­های محمودآباد، جایی در حاشیه­ی تهران است که برای ساختن برج­های بلند تهران آجر می­سازند. بافت کویری جنوب تهران، منطقه­ی مناسب و مساعدی را برای آجرپزی مهیا کرده است. از دور که به کوره­ها نزدیک می­شوم، از میان دشت­های بی آب و علف، برج­های کوره خودی نشان می­دهند. برج­های آجری که در گذشته برای تامین اکسیژن کوره­ها استفاده می­شدند و اینک تنها به کار فیلم­های پر سوز و گداز و جایزه بگیر می­آیند.

کوره­ها این جا هر کدام اسمی دارند. کوره­ی عاطف، کوره متین، و کوره­ی... در هر کوره ده الی پانزده خانوار زندگی می­کنند. محل زندگی کوچه­ای ست به عرض دو متر که در هر دو طرف کوچه اتاق­های شش تا دوازده متری قرار دارند و جلوی درب هر کدام از اتاق­ها، پیت نفت و بند لباس و لانه­ی مرغ و خروس و دم­پایی­های کوچک و بزرگ و رنگارنگ را می­شود دید. هر اتاق خانواری شش و هفت نفره را در خود جای می­دهد. اغلب ساکنان کوره­ها، مهاجران افغانی هستند که به صورت غیر مجاز و به این امید که ایران شانس بهتری برای زندگی در اختیار آن­ها قرار می­دهد به این جا آمده­اند.

تمام اعضای خانواده از کودک پنج ساله تا پیرمرد و پیرزن هفتاد ساله کار می­کنند. تابستان­ها زیر آفتاب سوزان کویر آجر می­پزند و زمستان­ها دام­داری می­کنند، اما کار مشترک تمام فصول بازیافت است که در کنار کوره­ها قرار دارد. محوطه­ی وسیعی از زباله­ها و کثافات و آلونکی که در گوشه­ی همین محوطه برای زندگی در نظر گرفته شده است. مکانی که بوی تند و زننده­ی آن از چندین متر آن طرف­تر به مشام می­رسد و هجوم حشرات مختلف استقبالی نه چندان خوشایند را برای مهمان ناخوانده رقم می­زند. امکانات بهداشتی بسیار محدود است. هر کوره یک توالت دارد و هر دو تا سه کوره یک حمام. آب حمام را منبعی تامین می­کند که روی سقف تعبیه شده و جلبک دور تا دور آن را فرا گرفته است. آب چرک و کدری از آن جاری است. آب آشامیدنی نیز مملو از باکتری­ها و انگل­هایی است که موجب بروز انواع و اقسام بیماری­ها می­شوند. ساکنین، اکثرا دارای انگل­هایی در معده و روده هستند. تعداد زیادی از آن­ها از ضعف بینایی و شنوایی رنج می­برند. علاوه بر این، وجود قارچ­ها و زخم­های ناسور در دست تا آرنج، پا و گردن، نگاه مشاهده­گر را ناخودآگاه به خود جلب می­کند.

هر خانوار بین دویست و شصت تا سیصد و بیست هزار تومان درآمد دارد که حاصل کار تمام اعضای خانواده است. در کوره­ها جایی برای هر آجر شش تومان دستمزد می­گیرند و آخر هر ماه پنجاه تا هشتاد هزار تومان اجاره­ی آلونک محل زندگی­شان را می­دهند. صاحب کوره­ها که به اصطلاح به وی ارباب می­گویند، صاحب خانه­ها نیز هست. البته همه­ی این درآمدها و توانایی پرداخت اجاره­ی آلونک­ها منوط به این است که کار در کوره­ها وجود داشته باشد و سفارش دهندگان آجر هم خواستار باشند که با توجه به رکود بازار مسکن در یک سال اخیر، کار آجرپزی نیز به حالت معلق در آمده است و کوره­ها انبارهایی شده­اند پر از آجر.

اما در این بین، کودکان وضعیتی وخیم­تر از دیگران دارند. چرا که آن­ها در سنین تفریح و کنجکاوی، مشغول لگد کردن خشت هستند و به واسطه­ی جسم نحیف و رنجورشان مستعد پذیرش اقسام بیماری­ها. بیماری­های جسمی و روحی که هر کدام به نوبه­ی خود برای کودک و خانواده­ی او دردسرهای فراوانی ایجاد می­کنند.

به تازگی، این کودکان محروم از تحصیل را وزارت کشور افغانستان دریافته و به تاسیس کمپ­هایی همت گمارده که با مطالبه­ی هشتاد هزار تومان، کودکان فاقد کارت را آموزش می­دهد!!!

اما از سوی دیگر، در حالی که حمایت­های مادی و معنوی دولت شامل حال گروه­ها و سازمان­های خیریه­ای می­شود که که با رویکرد خیریه­ای قصد فعالیت در کوره­ها را دارند تا مردمی که روزگار آن­ها را به حاشیه پرتاب کرده است، لگد کوب نیز بشوند، سازمان­های مردم نهادی که در تلاش توانمند نمودن این قشر و ارائه­ی خدمات آموزشی و بهداشتی رایگان به کودکان هستند همواره با مانع رو به رو می­شوند.

این است سرگذشت مردم کوره پزخانه­ی محمودآباد، وصف حال مردمی که زنده به گور شده­اند و کشان کشان خود را به حیات وصل کرده­اند. معدود کسانی آن­ها را به یاد دارند. آن­ها حاشیه نشینان تهران بزرگ با برج­های سر برافراشته­اند که نه از حقوق اولیه­ی انسانی خود نصیب برده­اند و نه مفهومی به نام حقوق شهروندی را می­شناسند.

 

«کمیته­ی گزارشگران حقوق بشر»