هدف هزاره­ی سوم!

 

کایلاش ساتیراتی

 

(قبل از شروع سخن­رانی کایلاش، فیلمی درباره­ی کار کودکان در هندوستان و فعالیت­های «گلوبال مارش» در آزادسازی کودکان از کار برده­گی، که توسط رابرت ردفورد هنرپیشه و فیلم­ساز مشهور آمریکایی تهیه شده بود، نمایش داده می­شود.)

 

دوستان عزیز سلام!

شما حتما آخرین جمله­ی پسر کوچولویی را که در فیلم برای­تان نمایش دادم، شنیدید: "تغییرات ممکن است." تغییرات دارد به واقعیت می­پیوندد. تغییرات ضروری­اند. افراد زیادی شروع به درک این ضرورت کرده­اند، به این درک رسیده­اند که نمی­توانند در جامعه­ای که برای زیستن مناسب نیست زندگی کنند. درست به همین دلیل، حس و خواست تغییر در همه­ی جای این جهان به چشم می­خورد. ما باید به این خواست و احساس، باور و اعتماد کنیم. امروزه افراد زیادی در مورد ترم و فضای کودکانه، در مورد رنج­ها و مسایل مربوط به کودکان صحبت می­کنند؛ مسایلی مانند کار کودکان، برده­گی کودکان، خشونت علیه کودکان و بسیاری چیزهای دیگر؛ اما چگونه می­توانیم این واقعیات دردناک را ثابت کنیم؟

ما  در یک جامعه­ی گلوبالیزه شده زندگی می­کنیم. اما وقتی در مورد این جهانی شدن جامعه­ی­مان صحبت می­کنیم، از اقتصاد بازار، دو برابر شدن فساد و بسیاری چیزهای دیگر که نتیجه­ی آن است صحبتی به میان نمی­آوریم. در دنیای واقعی، مسایل مهم دیگری نیز در این مورد وجود دارد که منتج از آن است؛ مسایلی که جهان را لرزانده­اند. یکی از این مسایل در دنیای گلوبالیزه شده، پدیده­ی تروریسم است. یازده سپتامبر و عواقب آن برای جامعه­ی بشری دردناک بوده است. اما این مساله چیزی نیست که فقط در یک گوشه از جهان به وجود آمده باشد و بر روی سایر نقاط آن تاثیر نگذاشته باشد. این اتفاق در آمریکا افتاد، اما همه­ی جهان را لرزاند و بسیاری چیز­ها به دلیل وقوع آن شروع به تغییر کردند. به همین ترتیب، گرمایش گُل­خانه­ای زمین هم یک پدیده­ی جهانی است و منحصر به یک کشور نیست و بر طبیعت کل کُره­ی زمین تاثیر می­گذارد.

و دست آخر، و البته نه کم اهمیت­تر، مقوله­ی کودکان است. اگر کودکان تغدیه نشوند، هویت و فردیت­شان رشد و بالنده­گی نیابد، امروز و فردا، اگر نه پس فردا، قطعا کل جهان ما از تاثیرات این نابسامانی در مورد کودکان به خود خواهد لرزید. درست به همین دلیل، ما فقط به یک دنیای گلوبالیزه به  لحاط اقتصاد، بازار و این دست مسایل نگاه نمی­کنیم، بلکه ما می­خواهیم در یک دنیای گلوبالیزه شده با هم­نوعان خود در آرامش و آسوده­گی زندگی کنیم؛ ما به گلوبالیزاسیون هم­بستگی انسانی اعتقاد داریم؛ ما به تلاش جهانی برای تغییر و بهبود زندگی­مان معتقدیم. درست به همین دلیل، ما این جا جمع شده­ایم تا درباره­ی کودکان، کار آن­ها، زندگی و سرنوشت آن­ها، صحبت کنیم. این درست است که کار کودک یک واقعیت تلخ در فضای امروز شما در این قسمت از جهان نیست، اما در گذشته بوده، همه نوع استثمار کودکان در اروپا هم وجود داشته و هنوز هم در قسمت­ها­یی از آن وجود دارد، مثلا در پرتغال، ایتالیا و اروپای شرقی. کودکان استثمار شده، برده­گان کوچک در این نقاط هم یافت می­شوند. استفاده از کودکان در عرصه­ی فحشا هنوز هم ادامه دارد، هم در اروپا و هم در همه­ی نقاط جهان ما. درست است که این فقط یک مشکل اروپایی نیست، اما گردن اروپا را هم می­گیرد.

کار کودک پدیده­ا­ی منحصر به پاکستان، بنگلادش،  آفریقا و آسیا و لاتین آمریکا نیست، این یک پدیده­ی گلوبال است. این درست که فعلا در کشور شما سوئد کار کودک وجود ندارد و شما در کشورتان از کودکان بهره­کشی مستقیم نمی­کنید، اما شما هم به طور غیر مستقیم در تداوم این شوربختی کودکان سهیم­اید. بسیاری از سیاست­های جهانی، در تداوم پروسه­­ی کار کودکان و بهره­کشی از آن­ها دخیل­اند. بسیاری از مسایل سیاسی این جهان گلوبال در به وجود آوردن این پدیده و تداوم آن نقش دارند، از جمله سیاست­های اقتصادی بازار جهانی. همه به دنبال پیدا کردن تولیدات ارزان قیمت­اند که توسط کودکان ساخته می­شود. کم­خرج­تر و سودآورتر. اما استفاده از این محصولات یعنی چشم بستن بر روی شرایط و نحوه­ی تولید آن­ها، یعنی چشم بستن بر بهره­کشی از کودکان؛ کفش، لباس، فرش و بسیاری از چیز­های دیگر توسط کودکان کار و کودکان برده تولید می­شود.

مساله­ی تحصیل و آموزش کودکان بسیار مهم است. امروز و در جهان گلوبالیزه­ی ما، از هر شش کودک یکی به مدرسه نمی­رود. تصور کنید که در همین جا که نشسته­ایم، از هر شش نفر شما یکی قادر به نوشتن و خواندن نباشد. واکنش واقعی شما به این مساله چه خوهد بود؟ حتما نمی­توانید این مساله را بپذیرید، نمی­توانید آن را هضم کنید، اما این یک واقعیت است. در جهان ما یک بیلیون انسان از امکان و شانس خواندن و نوشتن محروم­اند. کودکان بخش قابل ملاحظه­ا­ی از این جمعیت بزرگ را در بر می­گیرند و به آسانی طعمه­ی استثمار درعرصه­هایی از جمله تولید ابزار الکترونیکی می­شوند، به جای آن که آموزش ببینند و تحصیل کنند. این یک بیلیون انسان در فقر و تنگ­دستی زندگی می­کنند، از آب اشامیدنی سالم محروم­اند، کودکان­شان گرسنه سر بر بالین می­گذارند، و این وضعیت نابسامان منجر به بهره­کشی از کودکان می­گردد و کار کودکان به نوبه­ی خود به تداوم این امر کمک می­کند.

در طی چند ماه گذشته ما چندین کودک را از برده­گی نجات دادیم، نه فقط در چند ماه گذشته، در سال­های گذشته هم. سال­هاست که این کار را می­کنیم و کودکان بی­شماری را آزاد کرده­ایم. یک بار وقتی که به مخفی­گاهی که آن­ها در وضعیت برده­گی در آن­ها کار می­کردند، برای نجات آن­ها رفتیم، چشم­ام به پسرکی بسیار نحیف و رنجورِ افتاد، هشت ساله بود، در گوشه­ای کز کرده بود و می­گریست. نزد او رفتم، دست­اش را گرفتم و بر آن بوسه زدم، او را بغل کردم و از او پرسیدم: مشکل­ات چیست؟ او کودکی مورد تجارت قرار گرفته بود و در یک کارخانه­ی ساختن جلد چرمی کتاب­های کوچک در جنوب هندوستان کار می­کرد.  او را با هفتاد کودک دیگر از آن مخفی­گاه آزاد کردیم. وقتی او را به مرکز توان­یابی در دهلی آوردیم، به او  گفتم که به زودی به مدرسه خواهد رفت. در همین بین، معلم مدرسه آمد و از او پرسید چه می­خواهد بکند؟ او می­خواست بازی کند. هرگز کار دیگری غیر از ساختن جلد کتاب نکرده بود. او روزی پانزده شانزده ساعت کار کرده بود، کتک خورده بود و برای مادرش گریه کرده بود. من سعی کردم دل­داریش بدهم و او را راهنمایی کنم. از او پرسیدم: می­خواهی به مدرسه بروی؟ او سرش را به علامت منفی تکان داد و گفت: نه. پرسیدم چرا؟ گفت: نمی­توانم، آخر چطور این کار را بکنم؟ برای این کار خیلی دیر شده است، من دیگر بچه نیستم. من می­خواهم استادکار شوم. من یک کارگرم. لطفا برایم کاری در یک جای خوب پیدا کن. من در این مرکز نمی توانم کار کنم. من گفتم: نه، کار تو درس خواندن است. باز هم جواب داد: نه، آخر چطور می­توانم این کار را بکنم؟ او بسیار افسرده بود. انگیزه­اش را از دست داده بود، کودکی­اش ربوده شده بود. در سن هشت ساله­گی، اما فکر نمی­کرد که کودک است. اسم­اش محمد بود. من از او پرسیدم: محمد اما باید چیز دیگری به جز کارهم باشد که تو بخواهی انجام دهی، می­توانی به من بگویی چه آرزویی داری؟ جواب داد: می­خواهم مادرم را ببینم. چندین بار به مادرش زنگ زدم و با او صحبت کردم تا خلاصه باور کرد که پسرش نزد ماست. برای دیدن او به مرکز آمد، نمی­توانست باور کند که پسرش را می­بیند. او گفت: من تمام امیدم را از دست داده بودم، کلی نماز خواندم، روزه گرفتم، اما امیدم همه بر باد رفته بود. میدان را خالی کرده بودم. اعتقادم به خدا را از دست داده بودم. به خدا گفتم: تو مرا که هیچ گناهی در زندگی مرتکب نشده­ام، چرا چنین مجازات می­کنی و عذاب می­دهی. کودک­ام ربوده شده است. من او را نزد فرزندش بردم و پسرک، مرکز توان­بخشی ما را شاد و خندان به هم­راه مادرش ترک کرد.

وقتی آن پسرک به من گفت: من دیگر کودک نیستم، به یاد آوردم که کودکان بسیاری در سراسر جهان وجود دارند که کودکی­شان ربوده شده است، دویست و پانزده میلیون. بسیاری از آن­ها به مثابه برده کار می­کنند، بسیاری دزدیده شده­اند و مثل زندانی زندگی می­کنند، بسیاری از آن­ها قربانی فحشایند، و داستان زندگی بعضی از ­آن­ها می­تواند به اندازه­ی دو کتاب تراژیک دردناک و تکان دهنده باشد. بعضی­هاشان توپ فوتبال می­سازند و من این کودکان را در پاکستان و هندوستان ملاقات کرده­ام. آن­ها توپ فوتبال برای تیم­های مشهور در فرانسه و برزیل و کشورهای دیگر می­سازند، اما خودشان فوتبال بازی نمی­کنند، نمی­توانند بازی کنند، وقت ندارند، توپ ندارند. بله، این یک پدیده­ی گلوبال است.

در اختمام این صحبت، برای زنده کردن وجدان­هامان می­خواهم بگویم این مقوله از یک طرف به حقوق کودکان ربط دارد و از سوی دیگر به دغدغه­ها­ی حقوق بشر. این مساله جهانی است، برای این که سیستماتیک است. استثمار کودکان امری سیستماتیک است. آن­ها قربانی این امرند. پدیده­ی کار کودک، صرفا به نقض حقوق پایه­­ای و حقوق بشر مربوط نیست، بلکه به مجموعه­ای از قوانین و حقوق ربط دارد؛ چرا که کار کودک یک پدیده­ی ایزوله نیست، این امری گسترده و مربوط به همه­ی شهروندان جامعه­ی بشری است. این مساله­ای مربوط به حقوق کل شهروندان جامعه است. به علاوه، پدیده­ی کار کودک فقط به آن­ها و رنج آن­ها محدود نمی­شود، بلکه کار کودک به هم­راه خود فقر را بازتولید می­کند، محدودیت و ایزوله­گی می­آفریند و تروریسم را دامن می­زند.

وقتی که خواهر عزیزم، سوسن بهار در فرانسه بود و از من خواست که به این سمینار بیایم و از من خواست که تم سخن­رانی­ام را به او بگویم، هدف هزاره­ی سوم را انتخاب کردم. در این سال اتفاقات زیادی در زمینه­ی کار کودک در سطح جهان می­افتد. امسال خیلی مهم است، به دو دلیل: در ماه سپتامبر این سال، جامعه­ی جهانی و رهبران جهان در سازمان ملل جمع خواهند شد و در مورد مساله­ی فقر و رشد جوامع بشری صحبت خواهند کرد. چیزی که ما هدف هزاره­اش نامیدیم و ده سال پیش به وقوع پیوست و بزرگ­ترین کنوانسیون به تصویب رسید: "کنوانسیون منع کار پر مخاطر­ی کودکان" که توسط  صد و هفتاد و نُه کشور جهان در همان سال با حضور صد و چهل و پنج وزیر از کشور­های مختلف در سالن اجتماعات سازمان ملل در ژنو به تصویب رسید. در این اجلاس برای رسیدن به این هدف و جایگزینی کار کودکان با تحصیل سقفی تعیین شد. آن­ها قول دادند که اولا تا سال دو هزار و پانزده تعداد مردم فقیر دنیا به نصف برسند و دوما تمامی کودکان جهان در این سال باید از حق آموزش و تحصیل برخوردار شده باشند. مساله­ی دیگر این بود که تعداد کودکان دختر در مدارس باید مساوی تعداد کودکان پسر باشد و این حسن ختام، اهداف جهانی در این زمینه­ها بود. به این دلایل می­بایست در این مورد یک کار مشترک صورت بگیرد. در سال دو هزار و پنج جلسه­ی دیگری برای بررسی پیش­رفت این کار برگزار شد و حالا در سال دو هزار و ده جلسه بعدی آن تشکیل خواهد شد. در اجلاس آدیس آبابا بر ضرورت رفتن هر چه زودتر همه­ی کودکان جهان به مدرسه توافق شد و این نکته ذکر شد که متاسفانه هفتاد و پنج میلیون کودک در سراسر جهان از امکان تحصیل محروم­اند. کودکان ترک تحصیل کرده صد و پانزده میلیون نفرند و با احتساب این رقم، کودکان خارج از چرخه­ی تحصیل به دویست و بیست میلیون می­رسد.

تازگی­ها مد شده در مورد فاندمانتالیسم حرف زیاد  زده می­شود. این مشکل با فاندمانتالیسم در همه­ی کشورها وجود دارد، در هندوستان، نپال و... اما این مقوله جدل اصلی نیست. چیزی که جهان باید بیش از این پدیده به آن بپردازد و از آن نگران باشد، بهره­کشی از کودکان، محرومیت آن­ها از تحصیل و طعمه شدن آن­ها برای اندیشه­های بسته و ارتجاعی است. در بحث­هایی که در این مورد صورت گرفته، بر این مساله تاکید شده که بسیاری از کشورها درصد ناچیزی از اقتصاد سرانه­شان را به امر آموزش اختصاص می­دهند. باید برای این امر سازمان­دهی بیشتری شود و این امر کانالیزه شود. یونسکو قرار است شانزده میلیون دلار را به  پیش­رفت این امر تخصیص دهد. در دو بخش: یکی ادبیات برای کودکان و یکی امر تحصیل آن­ها. متاسفانه تاکنون فقط چهار میلیون دلار به این امر اختصاص داده شده است. و این فاصله­ی حرف و عمل است. این مقدار پول، چیز عجیب و غریبی نیست. شاید برای بسیاری از شما­ها تعجب­آور باشد که بگویم این مقدار پول فقط دو و نیم  درصد درآمدی است که صرف خرج روزانه­ی ارتش­ها می­شود. یعنی اگر مخارجی که برای ارتش­ها می­شود، فقط برای دو روز قطع شود، می­توان با پول آن همه­ی بچه­های دنیا را با سواد کرد. و این کار سخت و شاقی نیست؛ چرا که تمامی پولی که در کشورهای اروپایی خرج یک روز استفاده از لوازم آرایش می­شود، می­تواند خرج تحصیل این کودکان و استثمار نشدن آن­ها را تامین کند. بیست درصد پولی که در آمریکا خرج سیگار و سایر موادی مانند آن می­شود هم می­تواند این مخارج را تامین کند. نصف پولی که خرج نوشیدنی­های مختلف می­شود هم همین­طور. دو درصد پولی که دولت آمریکا و انگلیس به بانک­ها واریز می­کنند، بیش از کل مخارج تحصیل تمامی کودکان جهان است.

منظورم از این حرف­ها چیست؟ این که تعیین کردن این هدف، یعنی امر تحصیل کودکان جهان تا سال دو هزار و پانزده، کار عجیب و غیر ممکنی نیست. یعنی این که مشکل برای امر تحصیل کودکان ما فقر این جهان نیست، بلکه مشکل در عدم هم­بستگی ما و در غیر انسانی بودن این جامعه است. در غیر این صورت، چیزی که امروز قولش را داده­اند که شاید در سال دو هزار و پانزده به نتیجه برسد، همین امروز ممکن و شدنی است.

به این مساله­ی انسانی بازمی­گردم. در آمریکا منزل دوستی بودم. برای سخن­رانی به آمریکا دعوت شده بودم و بعد از آن جلسه، چند روزی در آن جا ماندم. شنیدم که دختر و پسر آن خانواده­ی با هم در مورد مساله­ای صحبت می­کنند: می­توانی درباره­ی القاعده برای من بگویی، من هرگز این نام را نشنیده­ام و ما در این جا، در آمریکا، باید مورد حمله­ی آن­ها  قرار بگیریم. آیا القاعده یک آدم هست؟ ماشینی، چیزی هست؟ و پسر جواب داد: من هم قبلا هرگز اسمی از آن نشنیده بودم، اما الان هر روز در رادیو و تلویزیون از آن­ها می­شنوم. فکر می ­کنم به افغانستان فرار کرده و ما برای پیدا کردنش به آن جا رفته­ایم. حمله کردن به کشور ما توسط یک آدم در افغانستان صورت گرفته است! دخترک فکر می­کرد که القاعده یک مرد است و آمریکا به افغانستان رفته است که این مرد را بکشد. هم­چنین فکر می­کرد افغانستان یک آدم است! این صحبت بین دو بچه­ی آمریکایی، وقتی بیان می­شد که روزی چهارصد و پنجاه میلیون دلار خرج جنگ افغانستان توسط آمریکا می­شد. اما با این همه بعضی از دختران و پسران آمریکایی فکر می­کنند که افغانستان یا القاعده یک آدم است. من از این صحبت تکان خوردم، سعی کردم مساله را برای آن دو در طول سه روزی که نزدشان بودم توضیح دهم. آن دو واقعا نمی­دانستند افغانستان چیست و کجاست و این که امروزه کلی پول خرج بمباران این کشور می­شود. این مثال خوبی در مورد خواست سیاسی دولت­ها برای بی خبر نگه داشتن جامعه از این گونه مسایل است. کاری که ما باید بکنیم، توضیح دادن و اطلاع رسانی از واقعیت­ها برای مردم است. من به سیاست­مداران آمریکایی گفتم: شما به کودکان­تان درباره­ی آمریکا چه چیزی یاد می­دهید؟ معلوم است که در مورد قسمت­های دیگر جهان به آن چیزی نمی­آموزید. کودکان باید اطلاعات بیشتری در مورد سایر قسمت­های جهان داشته باشند. اگر از این مسایل اطلاع داشته باشند، می­توانند از پس مشکلات­شان در این باره هم بربیایند، اما اگر بی خبر باشند، چگونه می­توانند حس نوع دوستی داشته باشند. امروز شما از آن­ها می­خواهید که با مردم هم­دردی کنند، این غیر ممکن است؛ چرا که آن­ها هیچ چیز در مورد کشور، مردم، مشکلات آن­ها و... نمی­دانند! من می­خواهم بر این امر تاکید کنم که تحصیل با کیفیت و اطلاع رسانی به کودکان نه فقط برای ساختن آینده­ی جهان، بلکه زیستن امروز همه­ی ما ضروری است. اگر این کار را نکنیم، حتی از درک و تعریف دلایل کار کسانی که عملیات انتحاری می­کنند، عاجز خواهیم بود. چه چیزی باعث می­شود که او (زن یا مرد) بخواهد خودش را برای آن بکشد؟ ناآگاهی! و امروز ما حاضر نیستم برای تحصیل کودکان­مان پول خرج کنیم!

جلسه­ی مهم دیگری در ماه گذشته توسط سازمان جهانی کار برگزار شد. این جلسه در مورد کار کودکان بود و هدف از بین بردن کار کودکان تا سال دو هزار و شانزده در آن مطرح شد. من در این جلسه شرکت داشتم و سخن­رانی کردم. تمامی اشکال کار پر مخاطره­ی کودکان: برده­گی، سرفی، کار خیابانی، و... می­بایست تا سال دو هزار و شانزده از بین برود. اگر این کار صورت بگیرد، من شکی ندارم بسیاری از جدال­ها با گروه­هایی مانند القاعده هم از بین خواهد رفت. بنابراین، "هدف هزاره­ی سوم" رساندن فقر به نصف تا سال دو هزار و پانزده، حق تحصیل کودکان، حفاظت از محیط زیست، و تساوی جنسی است. تمامی این مسایل می­تواند تا سال دو هزار و شانزده به نتیجه برسند. امسال سال مهمی است، برای این که می­توان چشم­انداز به وقوع پیوستن این امر را بررسی و برنامه­ریزی کرد. کار کودک شاید بخش اصلی این اهداف نباشد، اما  مقوله­ای است که بی­شک بر روی تمامی آن مسایل تاثیر می­گذارد. دویست و پانزده میلیون کودک در کارهای تمام وقت مشغول به کارند. دویست و نوزده میلیون آدم بزرگ بیکارند. ما در هندوستان، پانزده میلیون کودک در کار تمام وقت داریم و درست همین اندازه آدم بزرگ بیکار. یک تحقیق، نتیجه­ی بسیار جالبی را نشان داده است که کودکانی که  کار تمام وقت دارند از خانواده­هایی می­آیند که  به پدر و مادرهای­شان هرگز کاری پیشنهاد نمی­شود. در چنین شرایطی کودکان به کار گرفته می­شوند، چون دست­مزد کمتری به آن­ها داده می شود، نمی­توانند متشکل شوند، می­ترسند، و می­توان کتک­شان زد و آن­ها را مورد بهره­کشی قرار داد، آن­ها مورد آزار جنسی هم قرار می­گیرند، درست به دلیل کودک بودن­شان و این که توان اعتراض و مقاومت ندارند. کودکان در معادن هم کار می­کنند، در کارخانه­ها، به عنوان خدمت­کار در خانه­ها، و این به معنی سلب حقوق پایه­ای آن­ها است. بنابراین، امر تحصیل کودکان بدون از بین بردن کار کودکان ممکن نیست.

در حال حاضر تعداد کودکان کار بعد از «رژه جهانی علیه کار کودک» و تصویب کنوانسیون صد و هشتاد و دو کمتر شده است. در این رژه­ی جهانی، صد و سه کشور جهان و هفتصد هزار نفر شرکت کردند. سوسن بهار هم یکی از ماها در این رژه­ی جهانی بود. هیچ قانون بین­المللی برای منع کار پر مخاطره­ی کودکان تا آن زمان وجود نداشت و این گلوبال مارش ما بود که باعث و بانی این کنوانسیون بود و آن را به تصویب رساند. از زمان تصویب این مقاوله نامه تا به حال، سی و پنج میلیون نفر از تعداد کودکان کار در جهان کم شده است. تعداد صد و سی میلیون کودک خارج از چرخه­ی تحصیل هم به هفتاد و پنج میلیون تقلیل یافته است. ده سال قبل، کل بودجه­ی تخصیص داده شده به مساله­ی رشد و پیش­رفت در این زمینه فقط یک بیلیون دلار بود، اما امروزه به چهار بیلیون رسیده است، یعنی چهار برابر شده است. بسیاری از  کارخانه­ها به دلیل فعالیت اجتماعی سازمان داده شده و انعکاس آن در مطبوعات نمی­توانند دیگر چشم­شان را بر روی ممنوعیت کار کودک ببندند. هیچ کس نمی­تواند از مسئولیت در مورد پدیده­ی کار کودک سر باز بزند. این یک موفقیت است.

و البته هنوز بر روی مساله­ی کودکان دختر باید تمرکز بیشتری در سطح جهانی بشود. در هندوستان ما  برنامه­های خاصی را در این باره سازمان داده­ایم. کودکان دختر هم­کاری و هم­یاری را به عنوان انسان­های برابر می­آموزند.

مساله­ی کودکان کار، مساله­ی حقوق بشر است و من امیدوارم صحبت امروز مدخلی بر بحث­ها و هم­کاری­های آتی ما با نهادهای سوئدی باشد. می­خواهم صحبت آخرم را در مورد اتفاقاتی که در غزه می­افتد و اظهار تاسف برای این موضوع تمام کنم. در حملات اخیر، نیروهای دواطلب مردمی و کارگران ضربات سختی خورده­اند و من می­دانم تعداد زیادی از کودکان درست به دلیل همین معضل از چرخه­ی تحصیل و آموزش محروم مانده­اند. مساله­ی کودکان به خواسته­های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی دنیای بزرگ­سالان سودجو وابسته است. کودکان نباید مورد سوء استفاده در هیچ زمینه­ای قرار بگیرند. کودکان باید در برابر این مسایل مصونیت جانی و اجتماعی داشته باشند. و این بهترین کاری است که ما می­توانیم در این زمینه انجام دهیم، بهترین کار!

 

منبع: «داروگ»، شماره بیست و ششم، متن سخن­رانی در سمینار «کودکی ربوده شده»، دوم ژوئن 2010،