کودکان افغانستانی، کارگران کوچک مهاجر و قصه­ی تلخ مرزها

 

سوسن بهار

 

پدیده­ی مهاجرت و پناهندگی به دلیل شرایط نابسامان اجتماعی، جنگ، و خطر دستگیری و آزارهای جسمی و حتا اعدام به دلیل فعالیت سیاسی - اجتماعی غیر مجاز شمرده شده از سوی دولت­های دیکتاتوری، از دیرباز نه تنها موضوع تحقیق و بررسی موسسات علمی و روان و جامعه شناسی بوده، بلکه سرآغاز بسیاری از رمان­ها و ادبیات جوامع بشری از یک طرف و پل فرهنگی و هنری و عشق و ارتباط عاطفی بین انسان­ها، و زاده شدن کودکان حاصل از این عشق و ارتباط، از طرف دیگر به شمار می­آید. اما در این گونه رمان­ها و ادبیات، و تحقیق و بررسی­ها، معمولا از وضعیت کودکان به عنوان تابعی از جامعه­ی بزرگ سال آن هم به ندرت و به اختصار نام برده شده است.

پدیده­ی جنگ، خفقان، استبداد، نسل کشی دولت­ها و مهاجرت به علت منافع حقیر اقتصادی در این دنیای به اصطلاح مدرن، جان­های زیادی از جمله جان­های کوچک و شریف کودکان­مان را در  چنگال می­فشارد. طبق  آمار «گلوبال مارش» (رژه­ی جهانی علیه کار کودک و کمپین دفاع از حق کودکی) کودکان بیشترین آزار را از جنگ­ها می­بینند. در گوشه و کنار جهان در چند سال اخیر بیست میلیون کودک کشته، شش میلیون زخمی، دوازده میلیون بی خانمان، و هشت میلیون به بیماری روانی مبتلا گشته­اند.  بنا به گزارش «یونیسف»، سالانه سیصد هزار کودک در جنگ­های بزرگ­ترها شرکت می­کنند.

پدیده­ی مهاجرت و پناهندگی، به ویژه در دوره­ی گلوبالیزاسیون، جدا از تمامی نقاط مشترک این شوربختی (مهاجرت و پناهندگی) در طول تاریخ، یک شاخص بسیار ناپسند دیگر هم نسبت به سایر دوره­های تاریخی دارد: و آن به کارگیری کودکان در عرصه های مختلف کاری (و البته کارها و مشاغل پست  و پر مشقت و کم درآمد) در گسترده­ترین ابعاد است؛ آن هم علی رغم رشد حیرت آور تکنولوژی و وجود نهادها و سازمان­های متعدد در دفاع از حقوق  پناهندگان و به ویژه کودکان. به عنوان مثال: اگر در طی جنگ­های اول و دوم جهانی و پیامدهای مضر آن برای کودکان، نشانی از سازمان­هایی مانند «یونیسف» و «نجات کودکان» و مصوبه ها و کنوانسیون­های مربوط به حقوق کودکان نبود؛ امروزه با وجود تمامی این نهادها و موازین، باز هم در بر همان پاشنه و شاید هم - در قیاس با پیشرفت جهان به لحاظ ثروت، علم و تکنولوژی - بدتر از آن می­چرخد. یک نمونه­ی بارز این رنج و بی حقوقی کودکان و یک تجسم این واقعیت دردناک، وضعیت کودکان افغانستانی در ایران است.

دولت جمهوری اسلامی علی رغم امضا کردن کلیه­ی کنوانسیون­های حقوق کودک و استفاده از کمک هزینه های مربوط به پناهنده پذیری نهادهای بین­المللی، نه تنها تمامی اصول شناخته شده­ی امر مهاجرت و پناهندگی را زیر پا گذاشته است، بلکه به لحاظ فرهنگی هم به طور مستمر در رسانه ها و در سطح اجتماع از طریق مصیبت سازی  و آسیب اجتماعی قلمداد کردن پناهندگان و مهاجرین و در این رابطه­ی مشخص (کودکان) سعی در شکستن صف همبستگی انسانی و تحریک جامعه علیه مهاجرین و پناهندگان افغانستانی و کودکان­شان کرده و از این طریق کوشیده است بسیاری از مشکلات اجتماعی و اقتصادی در ایران را که در حقیقت از حاکمیت سیاسی خود او و بحران اقتصادی سرمایه داری به وجود آمده، ناشی از وجود آن­ها قلمداد کند، تا هم از پیوندهای عاطفی و اتحاد مردم با آن­ها جلوگیری نماید و هم این که برای اخراج در صورت لزوم آن­ها، مردمی که در اثر تبلیغات منفی جمهوری اسلامی مشکلات زندگی خود را از چشم پناهندگان و مهاجرین افغانستانی می­بینند، دست به حمایت از آن­ها نزنند.

بنا به آمار، از میان سه ميليون افغانی ساكن ایران، تنها هزار تن اجازه­ی کار و حدود نهصد هزار تن مجوز اقامت دارند و سایرین به طور «غیر قانونی» در ایران زندگی می­کنند. حضور مهاجرین و پناهندگان افغانستانی در بازارهای کار ایران به سال­های اول دهه­ی پنجاه برمی­گردد. در آن سال­ها، در دورانی که اقتصاد ایران رونقی داشت، هزاران كارگر افغانستانی وارد بازارهاى كار ايران شدند. سود سرشار ناشی از وجود و کار ارزان این کارگران به اندازه­ای بود، که رژیم پهلوی هر گونه موانع ادارى ورود اين مردم به ايران‌ را به آسانی رفع می­کرد. بعد از آن هم در سال‌هاى طولانى جنگ علیه شوروی و جنگ داخلى در افغانستان و حتا پس از روی کار آمدن دولت به اصطلاح دموکراتیک کرزای،‌ ميليون­ها مردم افغانستان به علت بیکاری و فقر و فقدان امنیت اجتماعی به ايران روی آوردند.

در این دوره یک تفاوت حضور کارگران افغانستانی در ایران، نسبت به دوره­ی گذشته، نه فقط افزایش میلیونی آنان، بلکه به کار کشیده شدن گسترده­ی کودکان در بازارهای کار و در خیابان­ها است. هزاران کودک افغانستانی به علت فقر خانواده­های خود، به جای تحصیل و بازی و شادی، مشغول کار در کارگاه­های قالی بافی، مکانیکی، شیشه سازی و فروش آدامس و گُل و فال و... در خیابان­ها شدند و نه تنها درآمدهای ناچیز آنان کمکی به بهبود وضعیت معیشت خانواده­هایشان نکرد، بلکه نهال جوان و نشکفته­ی زندگی­شان را سوزاند.

اطلاق کودک خیابانی و ولگرد به کودکان افغانستانی، پدیده­ی کودکان کار و خیابان را یک پدیده­ی غیر بومی و منحصر و منوط  به مهاجرین و پناهندگان افغانستانی و... قلمداد کردن در سال­های  پیش از دو هزار؛ و دست آخر محروم کردن این کودکان از حق تحصیل با مصوبه­ی وزرات آموزش پرورش در دسامبر 2005، علاوه بر محدودیت­های قبلی - از قبیل نقل مکان و عدم امکان برخورداری از هر گونه بیمه­ی کاری و درمانی برای بزرگسالان که منجر به بکارگیری کودکان­شان گشته است، در کنار تبلیغاتی که این جمعیت زحمت کش و محروم را عامل بیکاری کارگران ایرانی معرفی می­کند، و توهین مداوم به حرمت و شرافت انسانی آنان - تنها نمونه هایی از بی عدالتی در حق این کارگران خردسال غریب و شریف است.

تاريخ مهاجرت، زندگی و كار کارگران افغانستانی در ایران، تاريخ كارهاى سخت، دست مزدهاى ناچيز و بى ‌‌حقوقى‌هاى کُشنده‌ است؛ تاريخ زندگى در زاغه‌­ها و محلات فقیرنشین حاشیه­ی شهرها است؛ در تمام این سال­های طولانی، چه در دوره­ی رژیم پهلوی و چه رژیم جمهوری اسلامی، کارگران افغانستانی­ علاوه بر آن که کارهای سخت و پر مشقت این جامعه را انجام می­دادند،  تحت تبلیغات نژادی و غیر انسانی رژیم­های حاکم هم قرار داشتند. اين تبليغات‌ دروغین نه تنها زشت­‌ترين پيش داورى‌‌هاى ملى نسبت به این مردم شریف را شکل ­داده است، بلکه اجازه ­داده که رژیم­های حاکم، بدون ترس از اعتراض­های اجتماعی، هر چه که می­خواهند با این مردم بکنند.

اما دور جدید سیاست اخراج کارگران افغانستانی ساکن ایران به افغانستان در سخت­ترین شرایط زندگی و کار این مردم شریف در ایران از یک طرف و مشکلات تمام نشدنی اجتماعی - بیکاری، فقر و فقدان امنیت - در افغانستان از طرف دیگر صورت می­گیرد. 

جمهوری اسلامی مدعی است، که طرح بازگشت افغانستانی­ها در دوازدهمين اجلاس سه جانبه­ی ايران، افغانستان و کميساريای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد به تصويب رسيده است. در پايگاه خبررسانی وزارت کشور جمهوری اسلامی به تاريخ بیست و پنجم ارديبهشت ۸۶، در این مورد چنین می­خوانیم: «نکته­ی مهم اين توافق، داوطلبانه بودن بازگشت آوارگان افغانی به کشورشان است و هر يک از طرفين متعهد شده­اند به اين دسته از آوارگان که در ادارات اتباع خارجی ايران ثبت نام کردند، کمک کنند.» اما تمام گزارشاتی که تاکنون در داخل و خارج از کشور توسط جمهوری اسلامی، نهاد­های بين­المللی، و انجمن­ها و تشکل­های مدافع حقوق کودکان و... منتشر شده، حاکی از آن است که این مردم عموما با تهدید و زور سرنیزه به افغانستان اخراج شده­اند. تنها در یک مورد به گزارش معاون انتظامی و امنيتی وزير کشور، محمدباقر ذوالقدر، در تاريخ بیست و سوم ارديبهشت ۱۳۸۶: «بيش از ۸۵ هزار افغانی غير مجاز از کشوراخراج شده­اند.» در روزهای هفدهم و هجدهم دی 1386 هم مجموعا بيش از ٣٣٠ نفر دستگير و در سرما و برف شديد در مرز افغانستان رها شدند. مقامات محلى افغانستان در این مورد اعلام كردند، كه اگر به موقع ترتيب انتقال اين مردم به محل­های گرم داده نمی­شد، امكان مرگ همه­ی آنان در اثر سرماى شديد وجود داشت.

داستان زندگی کارگران افغانی در ایران، یک داستان پر غصه است. بنا به آمارهای اعلام شده توسط ادارات و مسئوولین جمهوری اسلامی در رسانه های گروهی:

- تنها در استان خراسان شصت و پنج هزار کودک بی شناسنامه، که دارای پدر یا مادر افغانستانی و ایرانی­اند، وجود دارند که از هر گونه حقوق اجتماعی - حتا گرفتن شناسنامه - محروم هستند.

- از سال 2003 کارگران افغانستانی مجبور شده­اند کارت­های اقامت سابق خود را تحویل داده و کارت اقامت موقت دریافت دارند، که بسته به نظر جمهوری اسلامی به آسانی  باطل می­شوند.

- دولت جمهوری اسلامی با طرح جداسازی مهاجران افغانستانی از یک دیگر، به کودکان ملایان و کارکنان کنسول گری افغانستان در ایران اجازه­ی تحصیل داده است، اما اکثریت عظیم این کودکان را از امکان تحصیل و آموزش در مدارس رسمی ایران محروم کرده است.

- دولت ایران همچنین به مراکز خودگردان و نهاد های غیر دولتی که به یاری کودکان کار افغانستانی در این سال ها دست یازیده­اند و به آن­ها در امر آموزش کمک کرده­اند، فشار آورده و با انواع پرونده سازی و برچسب سعی در ممانعت از یاری رسانی این نهادها به کودکان افغانستانی شده است. نامه­ی ­کودکان کار افغانستانی به وزرات آموزش و پرورش و جوابیه­ی شرم آور وزارت کشور جمهوری اسلامی به آن، گواه و صحت این مدعاست.

- طبق مقاوله نامه­ های حقوق کودکان و مصوبات کنوانسیون ژنو مربوط به امور پناهندگی، کلیه­ی کودکان جدا از جنسیت، نژاد، مذهب، و تابعیت، باید از حقوق شهروندی و به ویژه حق تحصیل در هر کشوری برخوردار باشند، اما جمهوری اسلامی از سال 2005 میلادی با تکیه به کنوانسیون­های تطبیقی و انواع بهانه­های دیگر این اصول را زیر پا گذاشته و با به کار گرفتن کودکان در عرصه­های کار پر مشقت، آن­ها را از ابتدایی­ترین نیازهای انسانی محروم ساخته است.

- و در آخر، مدیركل امور اتباع و مهاجران وزارت كشور جمهوری اسلامی، سید تقی قائمی، در یازدهم دی 1386، در یك نشست مطبوعاتی اعلام كرده است: «تاكنون افراد فاقد مجوز را به طور مسالمت آمیز و به وسیله­ی اتوبوس به كشورشان باز می­‌گرداندیم، اما از این پس با توجه به اختیارات قانونی كسب شده، قصد داریم مهاجران غیرمجاز را حداكثر تا پنج سال در اردوگاه­هایی كه برایشان در نظر گرفته شده، نگه داری كنیم... این اردوگاه­ها شرایط زندان را خواهند داشت.»

این دیگر شاه بیت سیاست­های غیر انسانی جمهوری اسلامی در برخورد به این مردم و کودکان­شان است. فقط برای یک لحظه تصور کنید، که این مردم شریف در اردوگاه­هایی که شرایط زندان را خواهند داشت - بدون برخورداری از هیچ گونه حقوق انسانی - برای خوردن لقمه­ای نان صف می­کشند، ناسزاها و تحقیرهای زندانبانان مسلح خود را تحمل می­کنند؛ به زور سرنیزه به بیگاری برده می­شوند و... برای یک لحظه تصور کنید، که این کودکان عزیز بر زمین­های خالی از امکانات بازی و تحصیلی این اردوگاه­ها نشسته­اند و در حسرت بازی و تحصیل و آسایشی که حق طبیعی آنان است، بر رنج خود و پدران و مادران­شان اشگ می­ریزند. این زندگی نیست، جان کندن است؛ بردگی است؛ نه، از بردگی هم بدتر است. ما در قرن بیست و یکم زندگی می­کنیم، در اوج پیشرفت­های علمی، پزشکی، تکنولوژیکی؛ در اوج ثروت و امکانات. هم نوعان ما، کودکان ما، نباید به بردگی کشیده شوند! نباید از بازی و تحصیل و آسایش، از احترام و ارزش انسانی، محروم باشند! ما نباید اجازه بدهیم، که این سیاست وحشیانه­ی جمهوری اسلامی نسبت به این مردم شریف و عزیز عملی شود. سکوت درست نیست. جمهوری اسلامی در شرایط سکوت ما - طبقه­ی کارگر، نهادها و انجمن­های مدافع حقوق کودکان، و همه­ی انسان­های شریف و آزادی خواه - است که تاکنون این مردم را از هر گونه حقوق انسانی محروم کرده و هر وقت که شرایط اقتصادی ایجاب نموده، آنان را از ایران اخراج کرده است.

جمهوری اسلامی، به گواهی سیاست­های غیر انسانی تاکنونی­اش در قبال این مردم، رژیم مجری طرح «بازگشت دواطلبانه»­­ی آن­ها به افغانستان نیست. این رژیم جز با زبان زور و تحقیر، ستم و استثمار، با این مردم و با کل جامعه روبرو نشده است. با این همه، حتا اگر مساله «بازگشت داوطلبانه»­ی­ آن­ها به افغانستان باشد، این طرح که در واقع همان اخراج وحشیانه و خشن همیشگی است، درباره­ی کودکان افغانستانی سبعیت بیشتری هم می­یابد. بسیاری از این کودکان در ایران متولد شده­اند، و یا  دارای پدر یا مادر ایرانی­اند. این طرح از یک طرف به علایق و عاطفه های ایجاد شده نسبت به کشور محل سکونت کودکان (ایران) و ضربه های روانی ناشی از جدایی از این علایق و عاطفه ها توجه ندارد و از طرف دیگر یک حق مسلم  این عزیزان در «حق انتخاب» محل سکونت و زندگی­شان را ندیده می­گیرد. اگر حرکت سرمایه در دنیای گلوبالیزاسیون بی مرز است؛ اگر در صورت نیاز به ورود نیروی کار ارزان و حتا بعضا مجانی کارگران و فرزندان­شان، سرمایه مرز نمی­شناسد؛ طبقه­ی کارگر جهانی و مردم آزادی خواه و  انسان دوست هم باید خواست یک دنیای بی مرز را بیش از هر زمان دیگری در دستور کار خویش قرار دهند. چرا که سایه­ی سیاه جنگ­های غیر انسانی به منظور کسب سیطره­ی اقتصادی بالای سر بخش قابل توجهی از مردم محروم جهان به پرواز در آمده است.

ما باید خواهان «حق شهروندی همه­ی کارگران افغانستانی در ایران» شویم! و همراه با آن «حق تحصیل برای کودکان افغانستانی ساکن ایران» را هم فریاد کنیم!

 

ژانویه 2008

 

منبع: «داروگ»، کودکان، شماره­ی نوزده، ژانویه 2008