فراموشم مکن!

 

سوسن بهار

 

با درود و خوش­آمد به همه­ی شما عزیزان و تشکر از پارلمان سوئد و یانه که برای ما این امکان را به وجود آورد، این سمینار را در این مکان برگزار کنیم. هم­چنین  باید از x-cons و گروه حقوق بشر تشکر کنم که پیشنهاد  من را برای برگزاری  این سمینار مشترک پذیرفتند.

در این بحث می­خواهم شما را با  خودم  به سفر ببرم، سفری به ایران. سال­ها پیش از دوستی سوئدی شنیدم، گُل لاله اولین بار از کشور ایران به سایر نقاط جهان آورده شده؛ ایرانی که گُل سوسن چلچراغش از نادرترین گُل­های زیبای جهان است و دانشمندان بوتانیک برای حفظ آن تلاش می­کنند.

* * *

 

بسیاری از گُل­های جامعه­ی انسانی در  ایران، اما  نشکفته پرپر شده­اند؛ به دام اعتیاد گرفتار آمده­اند؛ تن فروش­اند، کارتن خواب­اند، اعدام شده­اند، آفتابه به گردن­شان آویخته­اند و در کوچه و خیابان نشان­شان داده­اند، و بعضی­ها هم زیر هجده سال و در انتظار اعدام­اند. و تعدادی دیگر نیز هم زیر هجده سال­اند و تحت فشار قوانین کودک ستیز جمهوری اسلامی، راه نفس­های کوچک­شان به روی مجرای هوای آزاد و سالم  بسته شده است. و تحت سخت­ترین شرایط برای "نفس" کودکی، جان کوچک می­کاهند.

ایران کشوری ثروتمند است. نفت، گاز،  معادن فلز و منابع طبیعی بیشماری دارد. مشکل اصلی کودکان در ایران فقر جامعه نیست بلکه سود جوئی و ثروت­اندوزی عده­ای ناچیز در مقابل اکثریت محروم جامعه است.

با نگاهی گذرا به وضعیت کودکان در ایران، عمق فاجعه­ی بی حقوقی مطلق کودکان در ایران را می­توان دریافت. به راستی که کودکان ایران فراموش شده­ترین کودکان جهان­­اند. این حرف را من پانزده سال پیش در حالی بیان کردم، که به دست آوردن یک خبر هر چند کوتاه در مورد مقوله­ی کار و حقوق کودک در ایران، به سختی کاویدن زمین و رسیدن به مواد معدنی بود. امروز، اما از بد حادثه­ی وسعت کار کودکان در ایران، که سیری مخالف و قهقرایی نسبت به بسیاری از کشورهایی که در آن­ها کار کودکان به طور گسترده وجود داشته و امروزه کم­تر شده است از یک سو، و به یُمن توجه و تمایل عده­ی بیش­تری از تلاش­گران اجتماعی به فعالیت درعرصه­ی حق کودکی و جنبش لغو کار کودک از سوی دیگر، با مشکل کمبود اطلاع و خبر در این زمینه مواجه نیستیم. برعکس، وفور این خبرهاست که دل را نگران و چشم را گریان و اندیشه را پریشان می­سازد و ضرورت به هم پیوستن توان­های پراکنده را برای تغییر این وضعیت به نفع کودکان عیان­تر می­کند.

کودکان در ایران در گردابی از بی حقوقی دست و پای کوچک می­زنند و در ورطه­ی فقر و اعتیاد و فحشا و کار اجباری، بی­سوادی و ترک تحصیل در دَوَرانی بی انتها از سوی جامعه­ی بزرگ­سالار و کودک آزار به قعر سیاهی­ها پرتاب می­شوند. وضعیت کودکان در ایران در تمامی عرصه­های اجتماعی تا آن جا که به قوانین، سنت­ها و ارزش­های جامعه و به ویژه حاکمیت سیاسی برمی­گردد، سمبل جنایت در حق بشریت کوچک، آن هم در زمان پیش­رفت جامعه­ی بشری در تمامی عرصه­های تکنولوژی، پزشکی و فرهنگی و پویایی حق کودکی و لغو کار کودک و تصویب قوانین و مقاوله نامه­ها به نفع کودکان است. 

این درست که مقوله­ی کودکی نیاز به تبیین­ها و تدقیق­های بیش­تری دارد، اما کودکان مقوله نیستند؛ انسان­هایی زنده و حی حاضرند و به بیش­ترین عطوفت­ها و مراقبت­ها نیازمندند.

دنیای کودکان در ایران سیاه و دل­گیراست و من می­خواهم شما را در این فرصت کوتاه، به سفری در این دنیا دعوت کنم. باشد که چراغی بر تیرک تنهایی و بی پناهی کودکان­مان بیاویزیم. اجازه بدهید سفرمان را از سی سال پیش، از زمان روی کار آمدن جمهوری اسلامی و از ابتدایی­ترین حق کودکی، یعنی حق زندگی و تعریف کودکی شروع کنیم.

از جمله اولین حقوق پایمال شده­ی کودکان و گرفتن حق زندگی از آنان توسط رژیم اسلامی را قتل­عام روستاهای قارنا و قه­لاتان و عکس­های جان گداز کودکان قنداقی در آن دوره می­توان به حساب آورد.

با شروع جنگ ایران و عراق و سربازگیری اجباری ایدئولوژیکی از کودکانی که با وعده­ی بهشت و کلید به گردن، گوشت دم توپ جنگ ارتجاعی شدند و تراژدی «شهید فهمیده­ها»­یی که نفهمیده به عضویت بسیج در آمدند را ساختند، اولین اقدام گسترده­ی رژیم اسلامی علیه کودکان سازمان یافت و تبلیعات مذهبی در مدارس با وعده­ی بهشت بر سر کودکان آوار شد. این تبلیغات و سازمان­گری­ها ادامه یافت و اکنون به طوری که برآوردها نشان می­دهند، حداقل چهار میلیون و حداکثر ده میلیون بسیجی در کشور وجود دارند.

شواهد نشان می­دهند در طول هشت سال جنگ میان ایران و عراق بیش، از ۵۵۰ هزار نفر دانش­آموز زیر هجده ساله به جبهه­های جنگ اعزام شدند، که از آن میان ۳۶ هزار نفر کشته شده و ۳۱۳۵ نفر نیز معلول گشتند.

سال شصت، سال نوع دیگری از کودک­کشی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی شد. سال دستگیری، شکنجه و اعدام هزاران کودک زیر هجده ساله­ی هوادار سازمان­های سیاسی چپ و سازمان مجاهدین. کودکانی که به جُرم داشتن عقیده­ای دیگر، پخش و فروش نشریه و شعارنویسی روی دیوار، در تظاهرات­ها دستگیر شدند و به دلیل مقاومت و ایستادگی و رازداری، سیزده، چهارده، پانزده، شانزده و حتا دوازده ساله، اعدام گشتند. سال شصت، هم­چنین سال زندانی شدن کودکان خردسال، به دنیا آمدن کودکان بسیار در زندان، و سال مردن کودکان در رحم مادران به دلیل شکنجه و عفونت مادران زندانی آن­هاست. آری، جمهوری اسلامی از همان آغاز برای کودکان هم شمشیر دو لبه­اش را از رو بسته بود.

اما این اقدامات هنوز تعبیر و تفسیری شفاهی از قوانین شرعی، مدنی و کنوانسیون­های مربوط به حقوق کودکان بود، که در سال­های بعد به تصویب رسید و قانونا به اجرا در آمد. ایران در حال حاضر تنها کشوری در جهان است، که قوانینی مستقیم علیه کودکان در سطوح مختلف اجتماعی دارد. با تحکیم قدرت رژیم جمهوری اسلامی، قوانینی که قبلا در مساجد و بالای منابر به صورت ایدئولوژیک تبلیغ می­شد، جنبه­ی قانونی گرفت و در تناقض با ذات کودکی وضع و ثبت شد.

 

ترکیب سنی

شواهد آماری مبتنی بر سرشماری سال ۱۳۷۵ نشان می‌دهد، که بیست و هفت درصد از کل جمعیت کشور (در آن زمان، جامعه­ی ایران شصت میلیون نفر جمعیت داشت) در بین سنین ده تا نوزده سالگی به سر می‌برند و به طور ویژه پانزده درصد در بین ده تا چهارده سالگی و دوازده درصد دیگر در بین پانزده تا نوزده سالگی واقع می‌باشند. به بیان دیگر، از بین کل جمعیت واقع در سنین ده ساله و بالاتر (یعنی ۴۵ میلیون نفر)، سی و پنج درصد بین سنین ده تا نوزده سالگی قرار دارند، که نشانه­ی جوان­سالی و به تعبیر دقیق­تر کودک­سالی جمعیت ایران امروز می‌باشد.

در جفرافیای «کودکانه»­ی جامعه­ی ایران نیز، از بین کل جمعیت واقع در سن ده تا نوزده سالگی (یعنی ۱۶ میلیون نفر)، بیش از پنج درصد آنان حداقل یک بار ازدواج کرده‌اند. از این رو، می‌توان اذعان داشت در سال ۱۳۷۵ در حدود ۹۳۰ هزار نفر کودک در نقش همسر، خواسته یا ناخواسته، قبول مسئولیت کرده‌اند.

 

جمهوری اسلامی و مقوله­ی کودکی

بنا به کنوانسیون حقوق کودکان، مصوب بیستم نوامبر 1989، به تمامی افراد زیر هجده سال کودک اطلاق می­شود. جمهوری اسلامی در سال 1995 این کنوانسیون را پذیرفته و امضا نموده است. به این معنا، که آن را مبنای کار قوانین و امور مربوط به کودکان کند؛ اما با تکیه بر اختیار در تطبیق این کنوانسیون با به اصطلاح «سنت»­های جامعه، که از همان اولین بند این کنوانسیون با آن در تناقض نجومی است و فاصله­اش از دنیای کُهن تا امروز است، این بند را زیر پا گذاشته است. توضج نکات زیر در این مورد، به اندازه­ی کافی مساله را روشن می­کند.

 

پدوفیلیسم رسمی

تبصره­ی یك ماده­ی ده قانون مدنى، مصوب 1360 مجلس‏ شوراى اسلامى، سن بلوغ را براى دختر، نُه سال كامل قمرى و برای پسر، پانزده سال كامل اعلام داشته است. این وضعیت به معناى «اجازه» و «تكلیف» ازدواج برای کودکان دختر و پسر است. اما در معنى فقهى، بلوغ به معناى رشید بودن و رشد كامل نیست. بنابراین دختر بچه­ی نُه ساله طبق قوانین اسلامى مى‌تواند مورد تجاوز رسمى قرار بگیرد، ولى حق دخل و تصرف در املاك خویش‏ و یا حاصل دست­رنج­اش‏ را ندارد، زیرا كه بالغ بودن به معناى رشید بودن نیست. در این باره، شریعات اسلام مى‌گوید:

«بلوغ زمانى است كه قواى جسمى صغیر نمو نموده و آماده­ی توالد و تناسل مى‌گردد و به یكى از سه امر زیر شناخته می­شود: 1- روییدن موهاى خشن بر پشت آلت تناسلى؛ 2- خروج منى؛ 3- سن و آن پانزده سال تمام قمرى در پسر و نُه سال قمرى تمام در دختر است. حیض‏ و حمل در زن بلوغ نیست، بلكه كاشف از آن است كه قبلا بالغ شده است.»

 

 در قوانین  حاکم بر ایران، كودك نُه به عنوان موجودى انسانى و مستقل، بلكه به مثابه نتیجه­ی یك معامله و «ازدواج» قابل بحث، بررسى و داراى حق و حقوقى (در چهارچوب اسلامى آن) مى‌شود. قوانین اسلامى رسما براى كودكان خارج از ازدواج (ولدالزنا و حرام­زاده) حقى قایل نیستند. ماده­ی 1167 قانون مدنى مى‌گوید:

«طفل متولد از زنا به زانى ملحق نمى‌شود.»

 

الحاق طفل به زانیه نیز فقط الحاقى طبیعى است و رابطه­ی كودك با مادر هم در این موارد قانونا به رسمیت شناخته نمى‌شود. «عُلماى» اسلام، علت این بى مهرى به طفل را تنبیه پدر و مادر و ترساندن چشم جامعه از رابطه نامشروع ذكر كرده‌اند.

 

ازدواج کودکان در ایران

فرشید یزدانی، پژوهش­گر و فعال حقوق کودکان، با استناد به سال­نامه­ی مرکز آمار کشور در سال 1385 اعلام کرد:

«848 هزار کودک ایرانی ازدواج  کرده­اند. آمار رسمی منتشر شده در سال گذشته  این رقم را سی هزار مورد ازدواج ثبت شده اعلام کرد و بلافاصله مورد شماتت مسئولان امر قرار گرفت، اما این پژوهش اعلام می­کند که حدود هفت درصد کودکان در سنین ده تا هجده سال «ازدواج» کرده­اند. این درصد  بالغ  بر 848 هزار کودک است، که 750 هزار نفر از این مجموعه دختر و مابقی پسرند.»

 

در مورد زبان آمار در ایران واقعا باید دقت نمود. معنی این آمار به زبان ساده این است، که یا 98 هزار نفر پسر باقی مانده از 848 هزار کودک با  کسر 750 هزار دختر دارای چند «همسرک» کوچک و رنجورند یا کودکان دختر به عقد بزرگ­سالان در آمده­اند، که این  مورد دوم صادق­تر است.

بنا به این گزارش، از این تعداد، 25 هزار نفر طلاق گرفته­اند که پانزده هزار و 600 نفر پسر و مابقی دخترند. یازده هزار و 800 نفر هم بر اثر مرگ همسر خود را از دست داده­اند. گزارش از چگونگی مرگ و ترکیب جنسیتی از بین رفتگان چیزی نمی­گوید، اما می­توان یقین داشت که «همسرک»­ها و «مادرک»­های نازک و تُرد بیش­ترین این تعداد را به دلیل تجاوز به جسم کوچک­شان به خود اختصاص می­دهند. بنا به این گزارش، 490 هزار نفر از مجموع کودکان شهری دارای همسر و بیش از 535 هزار نفر کودک روستایی دارای همسرند، که از این تعداد 312 هزار نفر کودکان دختر و بقیه کودکان پسرند. به این ترتیب، هشت درصد از کودکان شهری و شش درصد کودکان روستایی ازدواج کرده­اند. و 62 هزار نفر از مجموع 848 هزار نفر دارای همسر کودکان زیر چهارده ساله­اند. فرشید یزدانی خاطر نشان کرد، که 15 هزار نفر کودکان زیر هجده سال طلاق گرفته­اند و این تعداد در شهرها به ده هزار نفر می­رسد. وی به نکته­ی دردناک دیگری هم اشاره کرده است و آن وجود 14 هزار و 300 کودک روستایی مطلقه  بین سنین ده تا چهارده سال است. از مجموع 62 هزار نفر کودک ده تا چهارده ساله­ی ازدواج کرده، 43 هزار نفر کودکان دختر و بقیه کودکان پسرند. مردکوچولوهای روستایی بیش­تر از شوهرک­های شهری، همسرک­های خود را طلاق داده­اند. فرشید یزدانی با بیان این که 11 هزار و 500 نفر از کودکان طلاق گرفته­ی روستایی کودکان پسر و سه هزار و 500 نفر کودکان دختر بوده­اند. این در حالی ا­ست، که از ده هزار نفر کودک طلاق گرفته­ی شهری شش هزار نفر کودکان دختر و چهار هزار نفر کودکان پسرند. فرشید یزدانی می­گوید:

«چهار هزار نفر از کودکان ازدواج کرده روستایی، همسرک­های خود را از دست داده­اند، که دو هزار و 300 نفر کودکان دختر و هزار و صد نفر از کودکان متوفی کودکان پسر بوده­اند.»

 

پدیده­ی «اضافه بی‌همسری» یا نسبت جنسی بی‌همسری نیز حاکی از آن است، که بیش از شصت درصد بی‌همسری در بین کودکان زن و یا زنان به وقوع پیوسته است. به بیان دیگر، پنجاه و چهار درصد بی‌همسری در سنین ده تا چهارده سالگی و شصت و شش درصد بی‌همسری در سنین پانزده تا نوزده سالگی مختص زنان است. هم­چنین «اضافه بی‌همسری» یا بی‌همسری بیش­تر زنان نیز عمدتا در بین سنین پانزده تا نوزده سالگی به چشم می‌خورد. کوتاه بودن دوران و طول دوره بی‌همسری «مرد ـ کودکان» و ماندگاری خواسته یا ناخواسته­ی «زن ـ کودکان» در دوره بی‌همسری از یک­سو و همسرگزینی مجدد مرد ـ کودکان و یا مردان بالاتر از سن پانزده تا نوزده سال از گروه زنان هرگز ازدواج نکرده یا دوشیزگان و فقدان این فرصت برای «کودکان مطلقه» (زن ـ کودک بی‌همسر)، که عمدتا به دلیل فقدان بکارت و اهمیت دوشیزگی در همسرگزینی است از سوی دیگر، منجر به افزایش نسبت و تعداد زن ـ‌ کودکان بی‌همسر به مرد ـ کودکان بی‌همسر گردیده است.

 

جمهوری اسلامی و کار کودک

بنا به آمار رسمی، قریب سه و نیم میلیون کودک در فضای آموزشی به سر نمی­برند! بی تردید نخستین پرسشی که به ذهن متبادر می­شود، این است که این تعداد کودک در کدام فضا زندگی می­کنند؟ چکار می­کنند؟ بر اساس آمار سرشماری جمهوری اسلامی، از کل افراد ده تا نوزده سال، حدود دوازده درصد از نظر اقتصادی فعال شناخته شده­اند که هفتاد و پنج درصد آن شاغل و بیست و پنج درصد بیکار هستند. در کل این سرشماری، قریب 370 هزار نفر کودک زیر پانزده سال به عنوان شاغل در کشور به ثبت رسیده­اند. از این میان، 20 هزار کودک کار در تهران ثبت شده است. این ارقام البته متناقض با آمارهای دیگری است، که برخی از آن­ها به رقم بیش از 700 هزار کودک استناد می­کند. «انجمن حمایت از حقوق کودک» به رقمی در حدود یک میلیون و 800 هزار نفر اشاره دارد.

«یونیسف»، فروردین سال گذشته تعداد کودکان کار خیابانی در ایران را بین ۴۰۰ هزار تا یک میلیون نفر برآورد کرده است؛ در حالی که مطابق آمار رسمی جمهوری اسلامی، این تعداد در کُل کشور از ۲۰۰ هزار نفر تجاوز نمی‌کند. گذشته از تمایل مسئولان دولتی به کوچک نشان دادن ابعاد کار کودکان، یکی از مشکلات مهم در این زمینه، به ابهام در تعریف کودک و کار مربوط است. به گفته‌ی مدیر عامل «انجمن حمایت از حقوق کودکان»، در ایران بیش از ۹۰۰ هزار دختر خانه‌دار وجود دارند، که با تعریف «یونیسف» کودک محسوب می‌شوند، اما جزو آمار کودکان کار محسوب نمی­شوند. فرشید یزدانی می‌گوید:

«با افزودن این تعداد به کودکان کار، تعداد آن­ها از دو و نیم میلیون فراتر می‌رود.»

 

خبرگزاری «ايلنا»، که یک خبرگزاری رسمی است، در تاریخ بیست و دوم اردیبهشت 1389، اعلام کرده است، که:

«سازمان تامين‌اجتماعی، با انتشار ويژه نامه‌ای به مناسبت هفته­ی كارگر، تمام قوانين و كنوانسيون­هايی را كه ايران برای حمايت از حقوق كودكان به رسميت شناخته‌ بود را زير پا گذاشت... در اين ويژه‌نامه عكسی از دو كودك كارگر كوره‌پزخانه در ابعاد بزرگ و با اين توضيح: «آهای بچه‌ها، خوب فهميده‌ايد كه سرمايه جاودانی ‌‌است كار» منتشر شد كه به ‌سادگی چند جمله، همه­ی قوانين و به ‌خصوص كنوانسيون حقوق كودك را زير پا گذاشته است.»

«آهای بچه‌ها، خوب فهميده‌ايد كه سرمايه جاودانی ‌‌است كار»، یعنی حمایت رسمی یک سازمان دولتی از کار کودکان؛ یعنی مشروعیت دادن به بردگی آن­ها، ترک تحصیل آن­ها؛ یعنی دفاع از سرمایه­داران، که از کار این کودکان سود می­برند. و این واقعیت کار کودکان در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی است.

به کار کشیدن کودکان، سنگ بنای بی حقوقی مطلق آنان در سایر شئونات اجتماعی است. کودکانی که بنا به تعریف می­بایست از امنیت، رفاه، شادی و تحصیل  بهره­مند باشند، در سراسر جهان سرمایه­داری به مثابه­ی برده­های ارزان و سربازهای کوچک و ضربه پذیر ارتش دخیره­ی کار با بیکارسازی­ها، به وحشیانه­ترین شکلی تحت سخت­ترین شرایط به کار کشیده می­شوند. کار کودک، پدیده­ی جهانی است و از شرایط امروز دنیای بحران زده­ی گلوبال ناشی می­شود. تحمیل تنگ­دستی و فقر بیش­تر به طبقه­ی کارگر و کار کشیدن از پیکر ناتوان کودکان، این است ارمغان دنیای مدرن سرمایه­داری برای اکثریت عظیم شهروندانش.

چرایی کار کودکان در ایران هم از همین اصل اساسی دنیای سرمایه­داری تبعیت می­کند. اما ویژگی کار کودکان در ایران، در جمهوری اسلامی، سنت­ها و مقررات و قوانین تطبیقی آن هم ریشه دارد. ماده­ی 37 کنوانسیون حقوق کودک و مقاوله نامه­ی 182 سازمان جهانی کار، هر دو بر عدم به کار کشیدن از کودکان تاکید دارند و جمهوری اسلامی هم هر دوی این مقاوله نامه­ها را به ترتیب در سال 1995 و 1999 پذیرفته و امضاء کرده است. امضای این کنوانسیون­ها به معنی دخالت دادن آن­ها در مواد قانونی و عمل کردن به آن­هاست. بحث بر سر توقع از دولت ایران به پای بندی به تعهدات­اش نیست، بلکه بیان فریب­کاری و خود موجه نشان دادن آن به عنوان دولت در انظار عمومی و سوء­استفاده از امکاناتی است، که از طرف نهادهای ذیربط از جمله «سازمان جهانی کار» و «یونیسف» در اختیار آن قرار داده می­شود. هم­چنین، تناقض و دوگانگی تعاریف و تبیین­های خود این نهادها در تعریف نسبیت فرهنگی و حق تطبیق دادن به دولت­هایی نظیر ایران، که گویا به منظور تشویق آنان به  پذیرفتن این تعهدات صورت می­گیرد، در واقع چیزی نیست جز باز گذاشتن دست این دولت­ها در بهره­کشی از کودکان و نقض آشکار حقوق آنان. طبق ماده­ی 84 قانون کار جمهوری اسلامی، بر اساس مقاوله نامه­ی 182، کار پُر مخاطره برای کودکان زیر پانزده سال ممنوع است. اما با تبصره­ی 179 همین قانون، تمامی این مفاد زیر سئوال  می­رود. این تبصره بر این قرار است، که کارگاه­های کوچک خانوادگی از این امر معاف هستند و همین طور کارهای دولتی. و از آن جا که در قوانین فقهی اسلام، کار کردن از «باب اجاره» است و ابوین، ولی کودک و صاحب اختیار اویند، اگر با رضایت پدر این کار صورت پذیرد، قانون حق مداخله ندارد.

 

انواع کار کود کودکان کار!

سید محمد جهرمی، وزیر کار و امور اجتماعی، در 295­­مین اجلاس سالیانه­ی «سازمان جهانی کار» اعلام کرد، کودکان کار ایران به 26 نوع کار مشغول هستند. ایشان حمایت جدی جمهوری اسلامی را از برنامه­های دبیرخانه­ی سازمان جهانی کار در ارتباط با ممنوعیت کار کودکان و هم­کاری با آی. یی. پی. سی،     IPEC ، اعلام کرد. اما حرفی که ایشان فراموش کرده بگوید، این است که جمهوری اسلامی و خود ایشان به عنوان وزیر کار آن، نقش اصلی را در وضعیت تراژیک کار کودکان در ایران ایفا می­کنند. شاید هم طبق معمول، گناه کار کودکان را به گردن فرهنگ و سنت خانواده­ها انداخته است و این جا هم فراموش کرده بگوید، که این فرهنگ و سنت از پایین جامعه نیست که کودکان را در ایران به کار کشیده است، بلکه دلایل اقتصادی ناشی از بی کفایتی دولت سرمایه­داری و تحمیل عقب افتاده­ترین قوانین قرون وسطایی به نام قوانین فقهی و حُقنه­ی آن به جامعه به زور شکنجه، ارعاب و اعدام برای پذیرفتن و عدم سرپیچی از آن­ها است که کودکان ایران را به بردگی مزدی کشیده و به بی حقوق­ترین و فراموش شده­ترین کودکان جهان تبدیل کرده است.

ابعاد کار کودک در ایران بسیار گسترده و شرایط زندگی و کار کودکان بسیار خطرناک است. صدها هزار کودک در ایران به کار مزدی مشغولند. کودکان در ایران در 26 مورد کار پُرمخاطره از سنین حتا پنج سالگی به کار می­پردازند، از جمله: کار در کارگا­ه­ها و کارخانه­های تولیدی کوچک، کارهای خانگی چون حصیربافی و قالی­بافی. فقط در استان فارس، بنا به آمارهای رسمی، چهل و پنج هزار دار قالی برپاست. در شهر خُوی، 21 هزار نفر پای سه هزار دار قالی مشغول به کارند. و در ناحیه­ی افشار كردستان، بیش از 35 هزار زن و كودك پشت دارهای قالی می­نشینند. با توجه به این که بیش از سی و پنج درصد کُل فرش جهان در ایران تولید می­شود، و این آمار از استان­های کرمان و کاشان و لرستان خبری نمی­دهد، می­توان حدس زد که فقط در این عرصه چه خیل عظیمی از کودکان به کار مشغولند. و طی ساعات طولانی نشستن بر دارهای قالی و کار سخت و طاقت فرسا، چه لطمات غیر قابل جبرانی بر جسم و جان کوچک­شان وارد می­شود. کودکان در ایران هم­چنین در كارگاه­های در و پنجره­سازی، بازار میوه و بازار بزرگ تهران، حمل بار، کار با برق فشار قوی، سالامبورسازی، جاده سازی، روده پاک­کنی، دباغی، خشت­زنی و آجرپزی، سری دوزی، مونتاژ قطعات الکترونیکی، مکانیکی، سم­پاشی، رنگ­رزی،  شیشه سازی، تولید  ظرف­های بلوری، کار خانگی  که شامل کارهای مانند پیچ و مهره سازی، مونتاز قطعات یدکی و واکی تاکی­ها، سبزی پاک کنی و... برای رستوران­ها است، نخ­ریسی، پشم­شویی و انواع  اقسام کار سخت و پُر مشقت خیابانی که قابل رویت­ترین شکُل کار کودک است و به همین دلیل از آن بیش­تر صحبت به میان می­آید، به کار اشتغال دارند.

از سال 2000 میلادی، موارد بردگی قرض و اجاره دادن کودکان نیز در ایران گزارش شده است. این  پدیده که قبلا مختص کودکان کارگر در کارگاه­های کوچک و قالی­بافی بوده است، امروزه شامل اجاره دادن کودکان کار خیابانی هم می­شود. بنا به گزارشات، روزانه بیش از 3/5 میلیون تُن زباله در جهان تولید می­شود، که سهم کشور ایران از آن حدود 40 هزار تن است. سهم بازیافت زباله در ایران، هشت درصد به نسبت هشتاد درصد از 90 هزار تُن در آلمان و کشورهای صنعتی است، که توسط کودکان هشت ساله و حتا زیر هشت ساله­ی مهاجر افغانستانی صورت می­گیرد. درآمد این کودکان در ازای روزانه هشت ساعت به دنبال زباله گشتن، در حدود فقط هشت هزار تومان به ازای هر 20 کیلو زباله است.

آمار واقعی کودکان کار در ایران با احتساب کودکان دختر که به کار خانگی مشغولند و کارگران کوچک در صنعت کشاورزی و به کار کشیده شدن کودکان در تجارت سکس و موادمخدر، از مرز چهار میلیون هم می­گذرد.

 

کار خیابانی

کار خیابانی یکی از پُر مخاطره­ترین کارهای کودکان تشخیص داده شده و از آن جا که ابعاد علنی «خیابانی» دارد، بیش­تر از آن صحبت می­شود و هم­چنین به دلیل قابل رویت بودنش، امکان تحقیق و بررسی جنبه­های مختلف زندگی کودکان کارگر این عرصه را بیش­تر به دست می­دهد. کار خیابانی، در عین حال دل­خراش­ترین شکل حضور انسان­های کوچک در عرصه­ی کار است که زمستان در پای کیوسک­های تلفن یخ می­زنند و می­میرند و تابستان در میان زباله­ها و دود  و آلودگی هوا دچار بیماری­های مختلف می­گردند. به دلیل آن که کار خیابانی کودک، سمبل به کار کشیده شدن کودکان در جوامعی مثل ایران و برزیل است، به بررسی نزدیک­تر مقوله­ی کار خیابانی می­پردازم. برزیل  و ایران را مثال  آوردم، بدین خاطر که  برزیل از اولین کشورهایی در جهان است که بیش­ترین تعداد کودکان خیابانی را دارد­ و ماجرای تکان دهنده­ی شکار آن­ها چون گُله­ی سگان وحشی توسط پلیس در ریو جهان را تکان داد؛ و ایران، چرا که علی­رغم تازه بودن پدیده­ی کودکان کار خیابانی در آن به مقیاس زمانی، از سال 1996 تاکنون، به سرعت در تمامی زوایای این پدیده به پای برزیل رسیده است. طرح جمع­آوری کودکان کار خیابانی از سطح شهر و بستن خانه­های سبز و خشونت  ماموران امنیتی  جمهوری اسلامی در برخورد به کودکان خیابانی، شاهد و گواه این امرند.

بررسی‌ها نشان می‌دهد، که آزار در میان کودکان خیابانی و کار در قیاس با کودک آزاری در میان کُل کودکان بسیار بیش­تر است و آمار رو به رشد این کودکان در ایران می‌تواند تاییدی بر افزایش کودک ‌آزاری باشد. مدیرعامل «انجمن حمایت از کودکان»، در سی و یکم تیر ماه سال گذشته، اعلام کرد: در سال 75، ده درصد از کودکان بین ده تا هجده ساله مشغول کار بوده‌اند. اما مطابق آمار سال 85، این تعداد به 7/12 درصد هم رسیده که یک میلیون و 660 هزار کودک را شامل می‌شود. فرشید یزدانی در این باره به «ایسنا»، یک خبرگزاری دولتی، می‌گوید:

«با توجه به آمار جمعیت و تعداد دانش­آموزان، هم اکنون بیش از سه میلیون 600 هزار کودک خارج از چرخه‌ی تحصل قرار دارند. تعداد کودکان کار و خیابانی دقیقا مشخص نیست و نهادهای مسئول نه تنها آمار تشکل‌های غیر دولتی را قبول ندارند، که در مورد آمار یک دیگر نیز تردید نشان می‌دهند.»

 

سازمان بهزیستی نیز گزارش می‌دهد، که در سال جاری تعداد کودکان خیابانی شناسایی شده در تهران به نسبت سال پیش دو برابر شده. حسن عماری، معاون اداره‌ی کُل آسیب‌های اجتماعی شهرداری تهران، با اشاره به این که تاکنون حدود هفت هزار کودک کار خیابانی شناسایی شده‌اند، در تاریخ بیست و هفتم شهریور ماه 1378 به «بُرنا نیوز» می‌گوید:

«آماری که سازمان بهزیستی ارائه داده، هزار کودک کار خیابانی در تهران است که ما نمی‌دانیم این آمار را بر چه اساسی به دست آورده‌اند.»

 

تاریخچه­ی ظهو نامیمون نان در آوردن در کوچه­ها و خیابان­های ایران برای کل خانواده توسط کودکان، تا آن جا که به قلمی شدن این پدیده در مطبوعات مربوط می­شود به  سال 1996، آن هم در سطحی محدود، برمی­گردد. طبق آمار آن سال­ها که خبر و گزارش آن را در خبرنامه­های «جمعیت الغای کار کودکان» آورده­ایم، تعداد کودکان خیابانی بیست هزار نفر اعلام شده بود. اما فقط چهار سال بعد، در  سال 2000، این رقم یک میلیون نفر اعلام گشت. و عجیب آن که، امروزه آمار رسمی دولتی بعضا در همان سطح بیست هزا ر نفر یا حداکثر 200 هزار نفر درجا می­زند. در حالی که تلاش­گران و پژوهش­گران عرصه­ی دفاع از حق کودکی و جنبش لغو کار کودک، این آمار را تا سطح یک میلیون و 200 هزار نفر برآورد کرده و در مورد جنبه­های مختلف زندگی و کار کودکان خیابانی گزارش­هایی داده­اند، که به اتفاق نظری به آن­ها می­اندازیم. اما اجازه بدهید قبل از آن به تعاریف و برخوردهایی که به مقوله­ی کودکان کار و خیابان

اجازه می­خواهم در مقابل کسانی که مقوله­ی کودکان کار خیابانی را مساله­ای فرهنگی، یا ویژه­ی کودکان مهاجر یا بی سرپرست می­دانند، بگویم که سرانجام «یونیسف» اعلام کرده است:

- کودکان پَرسه، کودکان کارند؛

- بیش از هشتاد و پنج درصد کودکان کار خیابانی در ایران با خانواده­های خود زندگی می­کنند و به دلیل فقر اقتصادی و بیکاری والدین خویش برای کار به خیابان­ها می­آیند. و این مساله، تعریف بی سرپرست بودن کودکان پَرسه را از اعتبار انداخت؛

- با اعلام این که فقط دوازده درصد این کودکان مهاجرند و یا از شهرستان می­آیند، تعریف نادرست گرایشات یاد شده در بالا هم کنار زده شد.

این تعاریف مهم­ هستنند، چرا که سیاست و روش برخورد متفاوت به مقوله­ی کار کودکان خیابانی را در خود مستتر دارند. فراموش نمی­کنم، که وقتی مدت­ها پیش از مقوله­ی کار کودک و کودکان کار خیابانی و وجود کودکان برده­ی قرض در ایران حرف می­زدم، دوستان فرهیخته­ی ایرانی گوش­زد می­کردند که ایران، هندوستان و پاکستان نیست. از این حرف­ها نزنید! همان وقت­ها، در روزنامه­ی «صبح»، آوریل 2000، روزنامه­نگاری به نام زهره خوش نمک در این باره نوشته بود:

«در وادی السلام قم از سلام و سلامتی خبری نیست. این جا کودکان شش تا شانزده ساله را درازای مبالغی بین 25 تا 150 هزار تومان سالیانه اجاره می­دهند.» 

 

روزنامه­ی «همشهری» نیز در سال1381 نوشته بود:

«سیزده درصد کودکان برای کسب روزانه­ی 12 هزار ریالی خیابانی شده­اند.»

 

طبق آخرین اطلاعات، در مجموع هشتاد درصد كودكان خیابانی، كودكان كار هستند كه به علت فقر اقتصادی خانواده‌ها، مجبور به كار در خیابان هستند و بیش­تر آن­ها نیز در استان‌های خراسان، تهران، لرستان و كردستان به سر می‌برند. نود درصد این كودكان دارای والدین هستند، هشتاد درصدشان مهاجرند، كه چهل و دو درصد آن­ها از روستاها و شهرهای دیگر كشور و سی و هشت درصد آن­ها از كشورهای دیگر آمده‌اند. از نظر جنسیت نیز هفتاد و هشت درصد این گونه کودکان مذكر هستند و در فاصله­ی سنی پنج تا هجده ساله­گی قرار دارند.

 

اجاره دادن کودکان کار خیابانی

پژوهش­های مختلف در ایران نشان­گر این است، که  تعداد قابل توجهی از کودکان کار خیابانی  به دلیل نیاز مالی شدید خانواده­ها با مبلغ کم­تر از صد هزار تومان در سال به باندهای مافیایی کودکان اجاره داده می­شوند. دکتر فاطمه قاسم زاده، عضو هیات علمی دانش­گاه تهران و عضو «انجمن حمایت از حقوق كودكان»، در گفت­وگو با خبرنگار اجتماعی خبرگزاری «مهر» با بیان این مطلب، گفت:

«اگر چه اكثر این كودكان اجیر شده­ی خانواده­های­شان هستند، اما برخی نیز توسط باندهای قاچاق از خانواده­ها به قیمت­های ناچیز سالانه صد هزار تومان اجاره شده و مورد بهره­كشی از سوی افراد سودجو قرار می­گیرند. در حالی كه این باندها از طریق بهره­كشی از این كودكان سود كلانی به جیب می­زنند.»

 

وی با بیان این كه تحقیق انجام شده بر روی 585 كودك كار و خیابانی در گروه سنی بین شش تا هجده سال نشان دهنده­ی وضعیت وخیم سلامت جسمی و روحی و روانی این كودكان است، اظهار داشت:

«هشتاد درصد درصد این كودكان دچار كاهش قد، هشتاد و شش درصد كاهش وزن، هفتاد و هفت درصد بیماری­های دهان و دندان، هفتاد و سه درصد بیماری­های چشم، شصت و یک درصد بیماری­های دستگاه تنفسی، شصت و چهار درصد بیماری­های قلبی، شصت درصد بیماری­های گوش و حلق و بینی، هشتاد و دو درصد بیماری­های پوست، و شصت درصد دارای بیماری­های دستگاه گوارشی هستند. و پنجاه و شش درصد این كودكان بی­سواد، سی و دو درصد دچار مشكل كمبود حافظه، سی درصد مشكلات یادگیری، شصت و یک درصد كمبود خفیف ذهنی، بیست و یک درصد كمبود كُنج­كاوی، شصت و چهار درصد كمبود شناخت محیط، و شصت و یک درصد دارای مشكلات گفتاری می­باشند.»

 

فاطمه قاسم­زاده تصریح كرد:

«تا زمانی كه مستمری و كمك هزینه­ای به خانواده­ی این كودكان پرداخت نشده و یا برای یكی از والدین شغل مناسب ایجاد نشود، هم­چنان خانواده­ها به كار این كودكان نیاز خواهند داشت و از این نان­خورهای كوچك به عنوان یكی از نان­آوران اصلی خانه بهره­كشی خواهند كرد.»

 

خشونت علیه کودکان کار خیابانی

کودکان کار خیابانی ضربه پذیرترین بخش  کودکان کار هستند. هر چند که خشونت علیه کودکان کارگر در تمام عرصه­های کاری امری عادی است و یکی از دلایل استخدام کودکان توسط کارفرمایان همین کودکی و قابل کنترل بودن­شان از طریق ایجاد ترس و ارعاب در آن­هاست، و اگر چه صوانح کار نیز برای تمامی کودکان کار امری معمول­ است، اما کودکان کار خیابانی دقیقا به دلیل  شرایط و محیط کار پُرخطرشان مورد انواع و اقسام خشونت فیزیکی و روانی قرار دارند، از تجاوز کلامی و توهین به ذات شریف کودکی­شان گرفته، تا  ضرب و شتم و تجاوز فیزیکی. تحقیق فاطمه قاسم­زاده در این باره نشان می­دهد، که 50 درصد این کودکان مورد  سوءاستفاده­های جنسى قرار گرفته­اند. این تحقیق هم­چنین توضیح می­دهد، که:

«میزان درآمد ماهانه­ی یازده درصد آن­ها 50 هزار تومان، بیست و سه درصد آن­ها 80 هزار تومان و كم­تر، بیست و هشت درصد آن­ها بین30 تا 50 هزار تومان، و بیست و سه درصد بالاى صد هزار تومان حقوق دریافت می­كنند... بیست و پنج درصد كودكان كار بین چهار تا شش ساعت كار مى­كنند، سی و پنج درصد بین شش تا ده ساعت، و بیست و چهار درصد ده ساعت به بالا کار می­کنند. هشتاد و سه درصد آن­ها با خانواده زندگى مى­كنند و پنجاه و چهار درصد درآمد خود را صرف خانواده مى­نمایند. شصت و پنج درصد درصد آن­ها پدر و مادر داشته و اعضاى خانواده­ی آن­ها بین پنج تا هشت نفر عنوان شده است.»

 

دانش­گاه تهران نیز در تحقیقی اعلام کرد، که نود و دو درصد کودکان کار خیابانی بین  چهارده تا هجده ساله­اند  و دو هزار دخترک کار تهرانی در معرض تهدید جنسی به سر می­برند. معتمدی، روان­شناس و رییس مرکز قربانیان حشونت، می­گوید:

«ده درصد کُل کودکان کار خیابانی را کودکان دختر تشکیل می­دهند، که این تعداد در تهران دو هزار نفر است. به گفته­ی وی، باندها و دسته­هایی وجود دارند، که با ربودن کودکان - مخصوصا دختران­- به آن­ها تجاوز می­کنند.»

 

بر اساس این تحقیق در زمینه­ی رشد اجتماعى، هشتاد درصد این كودكان دچار پرخاش­گرى و خشونت و سی و هفت درصد دچار اعتیاد هستند. پنجاه درصد آنان به سرقت، چهل و یک درصد به خرید و فروش موادمخدر و هشتاد و پنج درصد نیز به تخریب اموال عمومى مبادرت كرده­اند. و این درحالى است، كه پنجاه درصد آنان مورد سوءاستفاده­های جنسی قرار گرفته­اند .

 

آموزش و پرورش و تحصیل کودکان

بنا به آخرین آمار سرشماری در سال 1385، بیست و سه میلیون، یعنی سی و دو درصد جمعیت هفتاد میلیونی ایران را کودکان تا هجده سال تشکیل می­دهند. از این تعداد، طبق آمار رسمی، سه و نیم میلیون کودک خارج از چرخه­ی تحصیل قرار دارند، که یک میلیون و 700 هزار نفر  آنان کودک کارند. البته آمارهای واقعی از آمارهای رسمی و دولتی در ایران بسیار بالاتر است.

جدا از کار کودک به عنوان پاشنه­ی آشیل محرومیت از حق تحصیل و سرمنشاء تمامی آزارها به ذات شریف او، عوامل دیگری هم - که باز در اصل اقتصادی هستند - مانع امر تحصیل کودکان می­شوند. این عوامل به ترتیب: پُر خرج بودن وسایل و اونیفورم تحصیلی، شهریه­های سنگین، مخارج گزاف قلم و کاغذ و دفتر، و... از یک سو، و مراسم گوناگون از جمله «جشن تکلیف» که در واقع مراسم قربانی کردن کودکان دختر در بارگاه الهی و به معنی بالغ شدن این کودکان در سن هشت و نیم ساله­گی است، عدم جذابیت مواد درسی و محتوای مذهبی و سنگین آن­ها، به کارگیری تنبیه در مدارس، عدم آزادی و امکان بازی، محدودیت در شادی و بازی برای کودکان به ویژه برای کودکان دختر به دلیل پوشش اسلامی که حتا باعث تغیر شکل و فرم ستون فقرات آن­ها شده و به استخوان بندی­شان آسیب رسانده است، از سوی دیگر می­باشد.

روزنامه­ی «گزارش»، که در ایران چاپ می­شود، سال­های پیش نوشته بود:

«در حالی که طبق  اصل 30 قانون اساسی، که تصریح می­کند: «دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه­ی ملت تا پایان دوره­ی متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد»، به دلیل صرف بیش از نیمی از بودجه­ی آموزش و پرورش در مدارس اسلامی خارج از ایران به ویژه کشورهای امارات، کودکان باید شهریه­های سنگین بپردازند و این خارج از توان آن­هاست و مانع تحصیل آنان می­شود.»

 

در زمینه­ی ترک تحصیل، وضعیت دختران از پسران ناگوارتر است؛ چرا که در مورد پسران، غیر از مورد اجبار به کار، خود ترک تحصیل می­کنند. اما دختران اساسا از طرف خانواده­ها، برای انجام کار خانگی و یا شوهر داده شدن، وادار به ترک تحصیل می­شوند. آمارهای رسمی و دولتی، بیش از نود درصد کودکان را زیر پوشش تحصیلی اعلام می­کنند.

مطابق اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی، «استفاده از زبان­های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه­های گروهی و تدریس ادبیات آن­ها در مدارس در کنار زبان فارسی ازاد است.»  اما عملا ممنوع می­­باشد. آموزش و پرورش در جمهوری اسلامی دارای مشخصه­هایی ست که  به طور خلاصه عبارتند از:

- تبعیض جنسی و جدا ساختن انسان، پسرانه و دخترانه کردن مدارس، دور نگه داشتن کودکان از هم، و برپایی جشن­های تکان دهنده­ی تکلیف و...؛

- پایمال کردن حق انتخاب آزادانه­ی پوشش و تحمیل حجاب به کودکان دختر، که مانع از حرکت آزادنه­ی کودکان می­شود و عدم تحرک به نوبه­ی خود به تغییرات منفی در ستون فقرات آن­ها منجر شده و به جسم­شان آسیب­های جدی می­رساند؛

- تربیت ایدئولوژیک کودکان جهت آماده کردن آنان برای نیروهایی مثل بسیج و سپاه، که محتوی بسیاری از سریال­های تلویزیونی و برنامه­های رادیویی و... را هم تشکیل می­دهد و جزو مقوله­ی سربازگیری از  کودکان به شمار می­آید؛

ایدئولوژیک بودن محتوای کتاب­های درسی و متد تدریس بر اساس مفاهیم ایدئولوژیک و هم­گرا، آن هم یک نوع رسمی و دولتی آن، یعنی اسلام است و نه تجربه و آزمایش و واگرایی یا دگراندیشی که ذهن کودک را به فعالیت و تحرک.

در همین رابطه به سفارش «خانه­ی آزادی» در واشنگتن تحقیقی بر روی کتاب­های درسی ایران و مقایسه­ی آن­ها با کتاب­های درسی در آمریکا  انجام شده است. این طرح تحقیقاتی بر روی ۹۵ کتاب درسی در سال تحصیلی ۸۶-۱۳۸۵ انجام شده و شامل تحلیل محتوای ۴۱۲ درس و بررسی یازده هزار صفحه و ۳۱۱۵ عکس و شکل است. با نگاهی به آمار و ارقام ارایه شده پیرامون میزان حضور زنان و مردان در تصاویر كتب مقاطع مختلف تحصیلی دوران ابتدایی، مقایسه این آمار در سال­های تحصیلی متمادی و هم­چنین بررسی كیفیت این حضور، می­توان بر این ادعا محك صحت زد كه ضمن تفاوت چشم­گیری كه میان حضور دختران در این تصاویر نسبت به پسران وجود دارد (هشتاد و دو درصد در برابر شش درصد در سال پنجم) و هم­چنین سیر نزولی كه همین حضور كم در این كتب داشته است (از نوزده درصد در سال اول به شش درصد در سال پنجم)، در برابر سیر صعودی كه حضور مردان دارد (از 5/34 درصد درسال اول به هشتاد و دو درصد در سال پنجم)، شاهد كاهش چشم­گیر تصاویر مختلط می­باشیم (از 6/46 درصد درسال اول به 2/9 در سال پنجم) كه حكایت از تفكیك و جدایی جنسیتی بر پایه­ی القای این آموزش­ها دارد. موازی با این تفاوت­های كمی در تعداد تصاویر، هم­چنین شاهد تفاوت در كیفیت حضور زنان و کودکان دختر در متون کتاب­ها هستیم. این تحقیق به نشانه­های تبعض مذهبی و قومی  در کتاب­های درسی ایران نیز اشاره دارد، که پرداختن به آن و  جزییات کتاب­های درسی ایران و تاریخچه­ی آن از حوصله­ی این گفته خارج است.

 

خشونت در مدارس

در مطالعه‌‌ای که در سال 80 در تهران انجام شده، سی و یک درصد دانش­‌آموزان راهنمایی به نوعی دچار آ‍زار جنسی شده بودند. مطالعات مشابه در شهرستان‌های دیگر، از درصد بالاتری از انواع آزارها خبر می‌دهند.  علی­رغم اظهارات وزارات آموزش و پرورش، که اعلام می­دارد تنبیه بدنی در مدارس ایران وجود ندارد، تلاش­گران دفاع از حق کودکی در گزارش­ها و مطالب مختلف در روزنامه­ی  کشور از جمله «اعتماد»، از به کارگیری تنبیه بدنی از قبیل آهن لای شلنگ گذاشتن و تنبیه کودکان، مداد لای انگشت گذاشتن و فشار دادن انگشتان به هم، محبور کردن کودکان به تا کردن انگشتان خود و فشار بر آن­ها، سیلی زدن، توسری زدن که گاهی منجر به شکسته­گی سر می­شود، و انواع و اقسام دیگر تنبیه­های وحشیانه و غیر انسانی خبر می­دهند. سال پیش در خبرها آمده بود، که کودکی  به دلیل تنبیه شدن در مدرسه جان باخته است.

مواد فقهی 622 تا 625 قانون شریعه، که لازم الاجرا است، حد تادیب کودکان را تا  حد نمردن تعیین کرده و در صورت مرگ کودک توسط ابوین، پرداخت دیه و حداکثر ده روز زندان را  مقرر کرده است. به دلیل وجود این قوانین در حاکمیت جمهوری اسلامی، کودک آزاری به عنوان نُرم در جامعه پذیرفته شده، در زوایای مختلف جامعه در خانه و مدرسه و محل کار و کوچه و خیابان وجود دارد، و به طور مرتب رو به افزایش است.

علاوه بر این، به گزارش وفا ژاله در سال 1985، 13.3 درصد دانش آموزان معادل بیش از دو میلیون نفر و ۱۵.۷ درصد دانش آموز تهرانی در معرض خطر اعتیاد قرار دارند و سن گرایش یه اعتیاد به سیزده سالگی کاهش یافته است! هم­چنین پوشاک احباری تحت عنوان حجاب اسلامی برای دختران حتی دختران زیر سن بلوغ نیز از دیگر مضایقی است که بر کودکان از سوی بزرگسالان تحمیل می­شود.

 

ادبیات کودک و جمهوری اسلامی 

جلوگیری از رشد قدرت خلاقه­ی کودکان با محدود و سانسور کردن کتاب­ها و نشریات رسمی کودکان رتبه­ی بی­سوادی فرزندان­مان در ایران را در مقام 99 از 100 به نسبت ردیف یک باسوادی و نود و نُه بی­سوادی در سطح جهان رسانده است.

محمدرضا عاشوری، محقق و جامعه­شناس و سردبیر نشریه­ی «اندیشه جامعه»، در بخشی از تحقیقی که در سمینار دوم «ادبیات کودک، داروگ» در زمینه­ی نشریات کودکان در ایران، تحت نام «فراز و فرود نشریات کودک و نوجوان از سال ١٣٥٧ تا زمان حاضر (١٣٨٢)» ارائه داد، برخوردی تاریخی و دقیق به ادبیات و نشریات کودکان داشت. در این جا بخشی از آن تحقیق را می­آورم:

در سال ١٣٦٢، برخى از روزنامه­ها نیز صفحاتى را به چاپ مطالبى براى کودکان اختصاص مى‌دهند. «کیهان»، «اطلاعات» و «جمهورى اسلامى» (ارگان حزب جمهورى اسلامى سابق) از آن جمله‌اند. به مرور و با گذشت زمان، سایر نهادها و ارگان‌هاى قدرت نیز به جرگه‌ى ناشران مطبوعات کودک و نوجوان وارد مى‌شوند: صدا و سیما، حوزه‌ى هنرى سازمان تبلیغات اسلامى، و حوزه‌ى علیمه‌ى قم از جمله‌ى این نهادها هستند، که براى کودکان نشریاتى را منتشر مى‌کنند.

کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان که دوره‌ى شکوفایى خود را در دهه‌ى گذشته از دست داده و دچار تشتت در برنامه ریزى‌ها و سیاست گذارى‌هاى خود بود، به بازنگرى در برنامه­هاى انتشاراتى و مطبوعاتى‌اش مى‌پردازد. این کانون در سال ١٣٦٧ و در اقدامى ناسنجیده و شتاب­زده دست به انتشار هفت نشریه‌ى کودک و نوجوان مى‌زند. «آیش»، «قصه گویى»، «پویش»، و «رویش» از این دسته نشریات کانون هستند. گویا دست اندرکاران کانون بر آن بودند، که دوران طلایى اعتبار و درخشش کانون را از طریق تعدد نشریات به کف آورند! با همه‌ى این‌ها و صرف هزینه­هاى بسیار، کانون هرگز موفق به کسب اعتبار و نفوذ از دست رفته نشد. راهى که هنوز هم پس از گذشت افزون از دو دهه، موفق به پیمودن آن نشده است.

از حدود بیست نشریه‌ى کودک و نوجوان، هیچ یک متعلق به شخص حقیقى نیست. یعنى تمام مطبوعات کودک و نوجوان به موسسات حقوقى وابسته‌اند. یک یا دو نشریه‌اى که امتیاز آن‌ها متعلق به اشخاص حقیقى است، از دست اندرکاران رسمى نهادهاى حکومتى مى‌باشند. شش عنوان از مطبوعات کودک و نوجوان به سازمان‌هاى غیر مطبوعاتى مثل اتحادیه‌ى انجمن‌هاى اسلامى دانش­آموزان، دفتر تبلیغات حوزه‌ى علمیه‌ى قم، بنیاد شهید، و... وابسته‌اند. هشت عنوان از این مطبوعات به وزارت خانه­ها و نهادهاى دولتى، دو عنوان به سازمان‌هاى نظامى و دو عنوان نیز به سازمان‌هاى مطبوعاتى نظیر «کیهان» وابسته‌اند.

همین کوتاه، به روشنی، نشان دهنده­ی برخورد جمهوری اسلامی به ادبیات کودک است.

 

کودک ‌آزاری

ماده­ی 179 قانون مدنی به والدین حق تنبیه کودک خود را می­دهد و حد آن را به مواد قانون فقهی 622 تا 625 تعیین می­کند. بر اساس این قوانین:

«اقدامات والدین و اولیای قانونی و سرپرستان صغار و محجورین که به منطور تادیب یا حفاظت آنان انجام می­گیرد، مشروط به این که اقدامات مذکور در حد متعارف تادیب و محافظت باشد، جُرم نیست.»

 

و این حد تادیب چیزی نیست جز کودک را تا سر حد مرگ کتک زدن، اما نشکستن آن طبق ماده­ی فقهی 623. موسوی اردبیلی، یکی از آیات اعظام در جمهوری اسلامی، در سال گذشته در مقابل پرسش «ایسنا»، خبرگزاری رسمی، در این مورد، گفته بود:

«تنبیه بدنی مناسب کودکان در بزه­کاری با شخصیت آنان منافات ندارد، بلکه موجب ساختن شخصیت آنان می­شود و به همین جهت است که باید با صلاح دید حاکم شرع باشد تا افراط و تفریط نباشد.»

 

انداختن آفتابه به گردن کودکان و جوانان و اعدام آن­ها در ملاء عام، لابد افراط و تفریط به حساب نمی­آید.

طبق گزارش «جنبش جهانی برای پایان دادن به تنبیه بدنی كودكان»، تنبیه بدنی كودكان در مدارس در 102 كشور جهان ممنوع اعلام شده است. با این حال، کودکان به اشکال مختلف در مدارس مورد تنبیه بدنی قرار می­گیرند و تنها مواردی کوچک از این کودک­آزاری است، که گاهی توجه رسانه­ها را به خود جلب می­کند.

بنا بر آماری که «انجمن حمایت از حقوق کودکان» در ایران منتشر کرده، کودک‌آزاری در سال 86 نسبت به  سال پیش از آن سه و نیم درصد افزایش داشته است. نهادهای غیر دولتی حامی حقوق کودکان اعتقاد دارند، کودک‌آزاری در سال‌های اخیر در ایران افزایش چشم­گیر و نگران‌کننده‌ای داشته است. کارشناسان، تشدید فقر و بحران‌های خانوادگی را از عوامل اصلی این روند صعودی عنوان می‌کنند.

بر اساس آمار، تنها در سال 1385، هشتاد هزار خشونت خانگی ثبت شده است که ده هزار مورد آن کودک­آزاری بوده است. با توجه به سن بلوغ برای کودکان دختر نُه و پسر پانزده سال، این آمار بسیار بیش از این است. در گفتمان­های رسمی در ایران، کودک به خردسالان زیر ده سال اطلاق می­شود. بنا به آمار دولتی، نود درصد کودک­آزاری­ها در درون خانواده صورت می­گیرد. بر این مساله از آن جهت تاکید می­شود، که خشونت در مدارس و محل کار و در سطح کُل جامعه کم رنگ شود. هر چند، همان طور که پیش­تر هم گفتم، طبیعی است که در خانواده­ها با این امکانات اقتصادی و با توجه به قوانین رسمی کودک­آزار، خشونت علیه کودکان زیاد باشد. جالب است که مدیرکُل امور اجتماعی وزارت ارشاد، یعنی وزارت سانسور هر نوع اندیشه­ی آزاد انسانی، اعلام می­کند کودک­آزاری به مرحله­ی اضطرار رسیده است. طبق آمار، پدران  با 5/48 درصد بالاترین و مادران با 3/28 درصد عامل بروز خشونت نسبت به کودکان هستند.

 

حقوق شهروندی و کنوانسیون­ها

جمهوری اسلامی کُلیه­ی کنوانسیون­های مربوط به حقوق کودکان، از جمله «کنوانسیون حقوق سیاسی شهروندی کودکان» مبتنی بر منع مجازات اعدام برای کودکان زیر هجده سال را امضاء کرده است. اما به گفته­ی «سازمان عفو بین­الملل»، در نامه­ی اعتراضی شانزدهم ژانویه­ی 2006 به دولت جمهوری اسلامی، از سال 1990 تا به حال،  بیست و هشت مورد اعدام کودکان زیر هجده سال در این کشور وجود داشته است.

 

خود کشی

شواهد نشان می‌دهد که در طی سال­های 1376 تا 1380، جمعا ۱۳۹۱۷ مورد خودکشی به مراجع انتظامی گزارش شده‌است. از نظر سنی نیز ۱۰/۱۱ درصد مردان و ۹۳/۱۳ درصد زنانی که اقدام به خودکشی کرده‌اند، کم­تر از هفده سال سن داشته‌اند. مساله­ی مهم در این ارقام، وجود ۱۷۱۳ نفر کودک و نوجوان کم­تر از هفده سال (یعنی ۳۱/۱۲ درصد) در بین اقدام‌ کنندگان به خودکشی است. انگیزه­ی افرادی که در این سال­ها به خودکشی دست زده‌اند، بدون توجه به جنس و سن، به ترتیب فراوانی عبارتند از: ۵۴/۲۹ درصد به علت اختلاف خانوادگی، ۱۸/۷ درصد به علت شکست در زندگی و ناامیدی، ۹۷/۴ درصد به علت اختلال حواس، چهار درصد به علت فقر و تنگ­دستی، ۴۹/۱ درصد به علت مسائل ناموسی و ۳۷/۱ درصد به علت تحمیل در ازدواج. هم­چنین ۴۵/۵۱ درصد افرادی که اقدام به خودکشی کرده‌اند، دارای انواع دیگری از انگیزه بوده‌اند که اعلام نشده است.

 

کودکان و فحشا

به گزارش «یونیسف»، در این نُه سال اخیر نرخ فحشا در ایران از مرز 630 درصد تجاوز کرده است. سهم کودکان از این میزان، ناگفته پیداست. جدا از آزار و تجاوز آشکار جنسی علیه کودکان کار خیابانی، حراج کودکان دختر در بازارهای امارت، و خرید و فروش  دختران زیر هجده سال توسط قاچاقچیان کودک را اولین بار مصطفی بین یحیی، خلبان ایرانی تبار که دکترای جُرم شناسی هم در گُلیس امارات دارد، افشا کرد. به گفته­ی وی:

«روزانه نُه هواپیمای اختصاصی دختران  ایران را برای فروش به کشورهای امارات می­آوردند و یک هواپیما هم جسد خودسوزان­ها، و کسانی را که مبتلا به بیمارهای جنسی و ایدز شده­اند، به  ایران بر­می­گرداند.»

 

سهم کودکان دختر و پسر در این وهن، کم­تر از همتایان­شان در سایر شعاع­های سیکل شوربختی نیست. مجلس شورای جمهور اسلامی در آن زمان به روزنامه­ی «ایران» و «اعتماد» به دلیل چاپ این خبر و «جریحه­دار کردن احساسات ملی» معترض شد. اما اگر امروزه در سایت­های اینترنی گشتی بزنید، به آگهی فروش دختران برمی­خورید. خود من اخیرا در هنگام جست­وجو در اینترنت به سایتی با مطلب زیر برخوردم:

«با نام خدا، بسمه تعالی! برای از بین نرفتن دختران فراری و به فحشای بیش­تر کشیده نشدن­شان ما آن­ها به شما می­فروشیم به شرط نگه­داری. اگر بیمار باشند هم از مبلغ کم می­کنیم.»

و عکس دختر شانزده ساله­ای به نام مریم را هم چاپ کرده بودند. فروش دختران کم سن و سال ایرانی ساکن مناطق فقیر به مردان پاکستانی یا افغانستانی نیز یک پدیده­ی مرسوم و آشکار در این مناطق است. بعد از  انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ماه گذشته، خیلی از مسائل تحت تاثیر حوادث بعد از انتخابات قرار گرفت که یکی از آن­ها قاچاق دختران برای سوء استفاده‌­های جنسی است. بر اساس گزارش‌های رسمی منتشر شده، در سال‌های اخیر کودکان برده‌ی جنسی از رشدی ۶۳۵ درصدی در ایران برخورد بوده است و ده‌ها دختر نیز به کشورهای عرب، پاکستان و بنگلادش برای ارائه‌ی خدمات جنسی قاچاق می‌شوند و در اکثر موارد این دختران در ۲۴ ساعت اول ورودشان مورد تجاوز قرار می‌گیرند.

 

کودکان مهاجر افغانستان و قصه­ی تلخ مرزها

کودکان افغانستانی نه تنها از این دایره­ی شوربختی خارج نیستند، بلکه بیش­ترین آزارها را می­بینند. محروم کردن این کودکان از حق تحصیل با مصوبه­ی وزرات آموزش پرورش در دسامبر 2005، علاوه بر محدودیت­های قبلی - از قبیل نقل مکان و عدم امکان برخورداری از هر گونه بیمه­ی کاری و درمانی برای بزرگ­سالان که منجر به به­کارگیری کودکان­شان گشته است، در کنار تبلیغاتی که این جمعیت زحمت­کش و محروم را عامل بیکاری کارگران ایرانی معرفی می­کند، و توهین مداوم به حرمت و شرافت انسانی آنان - تنها نمونه­ایی آشکار از بی عدالتی در حق این کارگران خردسال غریب و شریف است.

طبق مقاوله نامه­های حقوق کودکان و مصوبات کنوانسیون ژنو مربوط به امور پناهندگی، کلیه­ی کودکان جدا از جنسیت، نژاد، مذهب، و تابعیت، باید از حقوق شهروندی و به ویژه حق تحصیل در هر کشوری برخوردار باشند، اما جمهوری اسلامی از سال 2005 میلادی با تکیه به کنوانسیون­های تطبیقی و انواع بهانه­های دیگر این اصول را زیر پا گذاشته و با به کار گرفتن کودکان در عرصه­های کار پُر مشقت، آن­ها را از ابتدایی­ترین نیازهای انسانی محروم ساخته است.

کودکان خانواده­های مهاجر افغانستانی در سطح وسیعی در بازارهای کار ایران به کار اشتغال دارند. کار سخت به هم­راه والدین در کوره­پزخانه­ها، قالی­بافی­ها، و هم­چنین کار در کارگاه­های کوچک و دست­فروشی و زباله جمع­کنی و... از آن جمله است.

 تنها در استان مرکزی خراسان، 55 هزار کودک افعانستانی فاقد شناسنامه­اند و این شامل کودکانی که دارای پدر و یا مادر ایرانی یا افغانسنانی هستند هم می­شود. در جواب به سئوال، یعنی هیچ کدام از این بچه­ها شناسنامه ندارند؟ ناهید اشرفی، رئیس انجمن حامی انجمن خصوصی رسیدگی به امور مهاجرین، از پشت تلفن درباره­ی تعداد کودکان بدون شناسنامه می­گوید:

«هیچ کس آمار دقیقی ندارد. نه ما و نه منابع دولتی. اما بر اساس آمار نسبی غیر دولتی، بیش از ۱۰۰ هزار کودک در ایران با این وضعیت زندگی می­کنند.»

 

اعتیاد در بین کودکان و جوانان

دولت جمهوری اسلامی، وجود مشکل اعتیاد در ایران را همسایگی با افغانستان قلمداد می­کند. رییس جمهور اسلامی، محمود احمدی نژاد، هم بر خلاف تمامی تحقیقات و پژوهش­های تاکنونی، تعداد قطعی معتادان کشور را فقط 600 هزار نفر اعلام کرده و در رد میزان بسیار بیش­تر معتادان در ایران گفته است، که «بعضی­ها اصرار در سیاه­کاری دارند!»

اما اخبار و گزارشات مربوط به اعتیاد و چگونگی چرخش موادمخدر در ایران به اندازه­ی کافی در این مورد گویاست:

به گزارش «شبکه­ی خبری بُرنا»، هیولا‌ی مواد مخدر در کمین کودکان‌ است. مصطفی آقاجانی، استاد مددکاری دانش­گاه آزاد اسلامی، در گفت‌ و گو با خبرنگار اجتماعی «بُرنا» در این ‌باره گفته است:

«بیش­تر کودکان خیابانی در گروه سنی پانزده تا هفده سال قرار دارند و با توجه به موقعیت کاری و زندگی­شان در معرض انواع آسیب­ها قرار می­گیرند.»

 

آقاجانی از اعتیاد به عنوان مهم­ترین نوع آسیب­های اجتماعی در این قشر جامعه نام برده و می­گوید:

«حدود بیست درصد کودکان خیابانی به موادمخدر اعتیاد دارند، که از این میان نزدیک به پانزده درصدشان معتاد به سیگارند و پنج درصد دیگر به انواع موادمخدر معتاد هستند کودکان خیابانی از نظر اقتصادی و فرهنگی زیر خط فقر قرار دارند و حدود چهل درصد از این کودکان در خانواده­هایی زندگی می­کنند که دست کم یکی از اعضا به موادمخدر اعتیاد دارد.»

 

سرویس آسیب­های اجتماعی «خبرگزاری دانش­جویان ایران»، تهران، گزارش می­دهد: معاون پژوهشی مركز تحقیقات علوم رفتاری و وابستگی به مواد مخدر، با استناد به تحقیق انجام شده خود در میان 75 دانش­‌آموز، با اشاره به این كه ایران از نظر الگوی مصرف الكل دارای خطرناك‌ترین الگو در جهان است، گفته است: شیوع مصرف مواد مخدر در جوانان زیر پانزده و پانزده تا نوزده سال به ترتیب چهار و بیست و چهار درصد است و این میزان در مجموع در مورد جوانان زیر بیست و چهار سال به 3/56 درصد می‌رسد.

به گزارش خبرنگار اجتماعی «ایسنا»، دكتر حمید الله­‌وردی­پور در نشست هم‌اندیشی ستاد مبارزه با موادمخدر كه با موضوع سنجش اثربخشی عامل خودكنترلی برای پیش­گیری از مصرف موادمخدر در دانش­‌آموزان پسر سال دوم متوسطه­ی غرب شهر تهران برگزار شد، با اشاره به این كه این پژوهش نیمه تجربی با جمعیت نمونه­ی 75 نفری از سال 1381 تا 83 انجام شد، گفت:

«... در حال حاضر، شیوع مصرف موادمخدر در بین دانش­‌آموزان در برخی تحقیقات بیست و سه درصد و در برخی پژوهش‌های دیگر پنج درصد عنوان می‌شود.»

 

عضو هیات علمی دانش­گاه علوم پزشكی همدان هم­چنین به انجام یك پژوهش با جمعیت نمونه­ی 400 نفری در جهت بررسی میزان در معرض خطر بودن دانش­‌آموزان همدانی از نظر سوء‌ مصرف موادمخدر و مشروبات ‌الكلی اشاره كرد و افزود:

«طبق نتایج این تحقیق، میزان در معرض مصرف مشروبات ‌الكلی، تریاك و ماری‌­جوانا در این تحقیق به ترتیب نود و هشت، شصت و هفت و چهل و سه درصد به دست آمد... الگوی مصرف الكل در ایران خطرناك‌ترین الگوی مصرف در جهان است. پایه­ی شروع مصرف الكل (غلظت الكل مصرفی) در جوانان ایرانی بالاست، به طوری كه این میزان غلظت الكل مصرفی در اروپا سه و در كشور ما چهل درصد است.»

 

دكتر الله­‌وردی­پور هم­چنین نسبت به فروش الكل به نوجوانان و جوانان در برخی داروخانه‌های كشور هشدار داد و تاكید كرد:

«افراد در دوره­ی بلوغ و جوانی بیش از سایر سنین در معرض خطر مصرف سیگار، موادمخدر و مشروبات ‌الكلی قرار دارند.»

 

«روزنامه­ی ایران» در یازدهم اسفند ۱۳۸۳، به گفته­ی قائم مقام سازمان بهزیستی کشور پرداخته بود، که: بیش از دو میلیون معتاد در کشور وجود دارد و اقدامات پیش­گیرانه و علمی برای مقابله با آن ضروری است. به گفته­ی این مقام مسئول:

«روزانه چهار تُن موادمخدر در کشور مصرف می­شود و هر فرد معتاد قادر است ده نفر دیگر را نیز به اعتیاد آلوده کند... وجود دو میلیون معتاد رسمی و تفننی، ۳۰۰ هزار معتاد تزریقی، ارتباط مستقیم شصت درصد طلاق­های کشور با اعتیاد، وارد آمدن سالانه بین چهار تا پنج هزار میلیارد تومان خسارت مالی از این طریق به کشور و مرگ روزانه ده تا دوازده معتاد و صدها معضل و مشکل دیگر است.»

 

یکی از مسئولان ستاد مبارزه با موادمخدر نیز در این باره می­گوید:

«در ایران هر دقیقه یک معتاد می­میرد و طی چند سال اخیر نیز حدود دو میلیون و ۷۰۰ هزار معتاد دستگیر شده­اند، که سن آن­ها بین ده تا صد سال بوده است.»

 

در حالی که این مسئول از مصرف روزانه دو تُن مواد مخدر به ارزش ۴۵ هزار میلیارد ریال در کشور خبر می­دهد، برخی کارشناسان و دستگاه­ها معتقدند که روزانه بین دو تا شش تُن مواد مخدر توسط معتادان ایرانی مصرف می­شود و دوازده میلیون نفر نیز به نوعی درگیر با مشکل موادمخدر هستند و به طور متوسط هر فرد معتاد در طول زندگی خود حدود ده نفر را به کام اعتیاد می­کشاند، که البته با توجه به ادامه­ی روند رشد ۱۳/۲۰ درصدی بیکاری در سال می­توان حدس زد که اغلب آن­ها جوانان بیکار یا فاقد هر گونه مهارت اجتماعی هستند.

در این میان سردار سپاه، مهدی ابویی، نیز به گوشه­ای از تبعات شیوع مصرف موادمخدر در ایران اشاره می­کند و می­گوید:

«بنا بر آمار رسمی پزشکی قانونی در سال ۸۱، سه هزار و ۵۰۰ نفر و در سال گذشته چهار هزار و ۵۰۰ معتاد جان خود را از دست دادند، که اغلب آن­ها در تهران فوت کرده­اند.»

 

سردار ابویی با بیان این که در هشت ماه اول امسال نسبت به هشت ماه سال گذشته مقدار کشفیات اداره­ی مبارزه با موادمخدر ناجا پنجاه و شش درصد افزایش داشته است، اظهار می­دارد:

«این در حالی است که بر اساس برآوردهای صورت گرفته در همین زمان ورود مواد مخدر به کشور فقط بین بیست تا سی درصد افزایش داشته است.»

 

سردار ابویی با بیان این که چهل و هفت درصد معتادان کشور در سنین بیست و پنج تا چهل سال هستند، اظهار می­دارد:

«در کشور ما فقط سی درصد از معتادان رسمی کشور معادل یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر را جوانان زیر بیست سال تشکیل می­دهند!»

 

آمار امسال نشان داده است دو و نیم میلیون کودک  دانش­آموز در معرض ابتلا به موادمخدر قرار دارند یا معتادند.

 

تشکل­های کودکان

در ایران نیز با منطبق با گُلوبالیزاسیون و تنوری سرمایه­ی اجتماعی، ان. جی. او. های  زیادی  در دهه­ی های اخیر پا به عرصه­ی  وجود گذاشته­اند. تفاوت ان جی. او. های ایران با سایر نقاط دنیا، اما در این است:

1- آن تعداد که از حق ثبت و امکانات خوب و حمایت نهادهای  ذیربط برخوردارند، اکثرا ان. جی. او نیستند، بلکه نسخه­ی کپی شده­ی دولتی نهادهای خودجوش و مردمی­اند و برای کنترل و به بی­راهه کشاندن فعالیت­های اجتماعی و فرهنگی از پائین به کار گرفته می­شوند. اساسنامه و احکام­شان نه خود ساخته و بسته به ضروریات فعالیت اجتماعی و فرهنگی، بلکه نسخه­ی پیش نویس شده از  طرف وزارت خانه­ی مربوطه­ی دولتی است.

2- ان.جی. او. های واقعی  از کم­ترین حمایتی برخوردار نیستند، حتا حق  ثبت به آن­ها داده نمی­شود.

3- بر خلاف تبصره­ی یک مقاوله نامه­ی 182، فعالین این ان. جی. اوها نه تنها از مصونیت قانونی اجتماعی بر خوردار نیستند، بلکه تحت تعقیب و آزار هم قرار می­گیرند، که دست از فعالیت بکشند. و تشکل­های­شان تعطیل می­شود. در سال­های اخیر، دولت بارها اقدام به دستگیری فعالین این تشکل­ها کرده و آن­ها را به زندان انداخته و به این عزیزان که با کم­ترین امکانات، کارهای مهمی در خدمت به کودکان انجام می­دهند، اتهامات ناروا و غیر واقعی می­زند، تا به آزار و زندانی شدن بیش­تر آن­ها مشروعیت بدهد.

هم­اکنون، شیوا نظرآهاری، فعال شناخته شده­ی حقوق کودک، در زندان­های جمهوری اسلامی در شرایطی بسیار خطرناک به سر می­برد. او پس از دستگیری، مدت­ها در سلول انفرادی به سر می­برده و فقط پس از گذشت دو ماه طولانی اجازه یافت که در زندان برای دقایقی مادر خود را ملاقات کند. اعلام شده است، که دادسرای مستقر در زندان اوین، پس از «اخذ آخرین دفاعیات» از شیوا نظرآهاری، اتهامات «تبلیغ علیه نظام» و «اقدام علیه امنیت ملی از طریق شرکت در تجمع‌های سیزدهم آبان و شانزدهم آذر» را به وی تفهیم کرده است. این گونه اتهامات، در جمهوری اسلامی، می­تواند به زندان­های طولانی و حتا اعدام زندانی بی­گناه نیز بیانجامد. اعدام فرزاد کمانگر، معلم کودکان در شهر کامیاران کردستان، به هم­راه علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم‌هولی و مهدی اسلامیان، در روز یک­شنبه نوزدهم اردیبهشت سال جاری، فقط یک نمونه دردناک از این وضعیت است.

روشن است، که زیر پا گذاشتن حق  سازمان­های مدافع کودک و آزار فعالین آن­ها، از تجاوز به حق کودکی جدا نیست.

جا دارد به این هم اشاره کنم، که تحت این شرایط سخت کودکان ایران و تشکل­های­شان حتا نتوانسته­اند یک نماینده­ به کنگره­های بین­المللی کودکان کار بفرستند.

* * *

 

سفرمان این جا به پایان می­رسد، بی آن که هنوز توانسته باشیم تمامی کوچه پس کوچه­های دنیای اسف­انگیز و تیره­ی کودکان در ایران را گشته باشیم. بر خلاف مرسوم، حداقل در این باره، هر مشتی نمونه­ی خروار نیست! آن چه که به طور واقعی و در ابعاد روان­شناختی و جامعه شناسی بر کودکان در ایران روا می­رود را نه هیچ قلمی می­تواند بر کاغذ بیاورد و نه هیچ زبانی بیان دارد.

«کودکی» را در ایران کشته­اند. کودکان ایران اگر شادند، اگر زنده­اند، اگر توانسته­اند علی­رغم این شیزوفرنی تحمیلی، شخصیت­های خوب انسانی پیدا کنند، دانش­آموز و دانش­جو و مبارز شوند، در جنبش مطالباتی کارگران و زنان نقش ایفا کنند، و...، این تنها نتیجه­ی ذات انسانی آن­ها و نیازشان به بالندگی و پویایی بوده است. کودکان ایران، حتا  کودکان خانواده­های نسبتا مرفه، گندم­های دیمی­ای هستند که به یُمن بارانِِ، و پویایی وجودشان، نه مراقبت­های اجتماعی، قد می­کشند. شقایق­های روییده در کویری هستند، که جوهر رویش را در ذات خود دارند.

با این همه، اما نمی­توان و نمی­باید کودکان در ایران را تنها گذاشت. ضرورت یک اقدام گسترده­ی بین­المللی در اعتراض به بی حقوقی مطلق آنان هر روز بیش­تر و بیش­تر حس می­شود.

گُل­های فراموشم نکن ایران را دریابیم. هم­بستگی بین­المللی  در این رابطه، امری فوری عاجل و حیاتی است.

کودکان امروزند و صدای­شان فرداست! ما، بزرگ­سالان جامعه، مسئول وضعیت امروز کودکان­مان هستیم و وظیفه داریم کودکی و شادی و آسایش و احترام­شان را تا آن هنگام که کودک­اند، به آن­ها بازگردانیم. فردا بسیار دیر است!

 

منبع: «داروگ»، شماره بیست و ششم، متن سخن­رانی در سمینار «کودکی ربوده شده»، دوم ژوئن 2010،