سروده­های کودکان

 

دو وطن داشتن سخت است

آنقدر سخت که تصورش را نمی کردم

من هر دو وطنم را دوست دارم و نمی دانم

در کدام یک خانه بسازم

تو چه فکر می­کنی؟

(سنیه، پانزده ساله، دوم راهنمایی)

 

* * *

 

برایم نوشتی از جاده­های خاک آلود وطنم

به من گفتی

از خانه­های کاهگل یش

با من خواندی ازعظمت کوه­هایش

برایت می­نویسم

از کودکان مهاجراش

هنوز که هنوز است مهاجرند

و از آشیان به دورند

بگو بگو برایم از وطن بگو

(زهره، شانزده ساله، سوم راهنمایی)

 

* * *

 

گفتی که از عشقم برو   

گفتم که من نمی­دونم

گفتی برو تنهام بذار       

گفتم که من نمی­تونم

گفتی که دوستت ندارم    

گفتم که من خیلیت دارم

گفتم که پس عشقت چه شد؟   

گفتی که من خسته شدم

گفتم دلم که دست توست     

گفتی که اونو می­شکونم

***

کفتری با من پریده من نمی­دانم چرا؟

کفتر بختم پریده من نمی­دانم چرا  

او که غم از پیش رویم برده بود او چرا

او که یارمهربان شد او چرا

کفتری بود سفید رنگ مثل هدی

کفتری بود که اسمش را گذاشتم من ندا

ای ندا جان بی تو من آواره گشتم ای ندا

ای ندا جان پیش من امرو را زود­تر بیا

(کیانوش، هجده ساله،سوم دبیرستان)

 

* * *

 

ای کاش آدم­ها

فراموش کنند قهر را

فراموش کنند کینه را

فراموش کنند نفرت و خشونت را

ای کاش غنچه­های عشق

 همیشه شکوفه شوند

و من از بوی دلاویز آب

مست باشم.

(شهرام، دوازده ساله، سوم دبستان)

 

* * *

 

من با خواهرم زهرا دعوا کردم چون مُد است

من به خواهرم زهرا گفتم خفه شو چون مُد است

من به خواهرم زهرا گفتم برو گم شو چون مُد است

مو در آوردن مُد است

ساعت دست کردن مُد است

کفش پاشنه بلند پوشیدن مُد است.

شلوار جینگ تنگ مُد است

چشم رنگی بودن مُد است.

(پریسا، دوازده ساله، چهارم دبستان)

 

* * *

 

مُدل مادرم خیلی زشت است

پدرم مُدل عصبانیت داره

برادرم مُدل فحش داره

من مُدلم خیلی بد است

تو خیابونا لباس خیلی کوتاه مُد است

لباس تاپ خیلی کوتا مُدلم است

(لیلا، دوازده ساله، دوم دبستان)

 

* * *

 

صاحب­کار من خیلی خشن بود، تنبل خر نفهم.

و من هم از او عصبانی­تر چون خسته تشنه داقون

او گفت و من گفتم  و درگیری اونجا شروع شد

من اخراج او خوشحال، من گریان او خندان

من بیکار، او پولدار.

(محمُد رضا، چهارده ساله، پنجم دبستان)

 

توضیح: این سروده­ها، برگزیده­هایی از کتاب «غار تار»، گردآورنده عمو خیاط باشی، است که توسط کودکان کار افغانی و ایرانی سروده شده است.