جهان وارونه و دنیای کودکانه!

 

دنیای کودکانه

به لطافت گُل، به خوش نوایی زیباترین پرنده­ها، به تکاپوی آهوان، به طراوت باران بهار، با دستان کوچولو و توانا، با زبانی چون شادترین و بازیگوش­ترین ملودی ممکن، دنیاشان را به ما هدیه می­کنند؛ با اولین نگاه، با نخستین کلام، دنیای ما را شادی می­بخشند؛ از مدرسه بازمی­گردند شاد و سرشار، به مدرسه می­روند حواس پرت و خندان؛ می­رقصند چون عود، در گذری بالنده­اند چون رود، می­تراوند زیباتر از هر نور.

در همین لحظه که من نوشته­ام و شما می­خوانید هزار، هزار پا به دنیا گذارده­اند و دل­های بی­شماری را از شادی لرزاننده­اند؛ دنیای کودکان زیباست، صمیمی و شریف است؛ اما افسوس و صد افسوس که این دنیای همه­ی کودکان نیست.

 

جهان وارونه

در شصت و شش سال اخیر، پس از جنگ جهانی دوم، بیش از صد و پنجاه جنگ کوچک و بزرگ در گوشه و کنار جهان رُخ داده  که صد و سی مورد آن در کشورهای توسعه نیافته یا در حال توسعه بوده است. سهم قربانیان غیرنظامی از ضایعات و تلفات این جنگ­ها، بیش از نود درصد به نسبت ده درصدی آن در جنگ جهانی دوم بوده است. استفاده از ابزارهای مدرن جنگی و هواپیماهای بدون سرنشین و حمله به مکان­های مسکونی دلیل اصلی این امر نامیده می­شود؛ از جمله  بمباران مدرسه­ها در فلسطین توسط نیروهای اسرائیلی.

عملیات جنایت­کارانه­ی تروریستی اخیر طالبان در پاکستان، توحش داعش و...، انواع دیگری از این کشتار وحشیانه­ی غیر نظامیان به ویژه کودکان است.

در دهه­های اخیر بیش از دو میلیون کودک در جنگ­های گوشه و کنار دنیا جان خود را از دست داده­اند. در مجموع، در جنگ­های پس از جنگ جهانی اول، بیست میلیون کودک جان خود را از دست داده­اند، شش میلیون زخمی شده، دوازه میلیون بی خانمان گشته و هفت میلیون به بیماری­های روانی دچار گردیده­اند.

روزهای پایانی سال دو هزار و چهارده را پشت سر می­گذاریم. سالی دیگر با همه­ی فراز و نشیب­هایش بر جامعه­ی بشری می­گذرد؛ سالی که از یک سو شاهد مرگ جان­گداز هزاران هزار کودک در گوشه و کنار جهان در حملات وحشیانه­ی طالبان و داعش، عملیات انتحاری و جنایت­های بوکو حرام، توحش اسرائیل و خلاصه­ی کلام قربانی شدن کودکان در انواع  شوربختی­ها از فقر و گرسنگی تا بیماری و خشونت خانگی و اجتماعی یا اعدام، سرباز اجباری شدن و مورد سوء استفاده در بازار جنگ قرار گرفته شدن تا استفاده از کودکان در تهیه­ی مواد منفجره و اگر بتوان به مرگ کودک و نوجوان " زیبا و شادمانه" هم گفت در حماسه آفرینی کودکان اسلحه بر دوش و زیبای کوبانی بوده­ایم؛ و از سوی دیگر خبر مسرت بخش دریافت جایزه­ی صلح نوبل توسط دو تلاش­گر بی دریغ دفاع از حق کودکی و لغو کار کودک و دستآورد­های دیگر جنبش لغو کار کودک را شاهد شده­­ایم.

در این نوشته سعی می­کنم نظری اجمالی به آن ­چه که بر کودکان جهان در سال در حال گذر رفت، بیاندازم و سپس به بررسی مختصر مهم­ترین اتفاقات و چالش­ها در جنبش لغو کار کودک و کمپین دفاع از حق کودکی اشاره­ای داشته باشم.

سال دو هزار و چهارده برای جنبش لغو کار کودک و کمپین دفاع از حق کودکی سالی سرشار از دستآورد و تصویب قوانین به نفع کودکان، به ویژه در کشور هندوستان، است؛ از جمله تصویب قانون لغو کار کودکان زیر پانزده سال به درخواست و تلاش گلوبال مارش، و کایلایش ساتیراتی، و پذیرش آن توسط دولت این کشور. به دنبال آن می­توان وضع قانون ممنوعیت تجارت کودکان و قابل پیگیری بودن آن توسط متروپل به منظور تعقیب قاچاقچیان جان­های کوچک در کشورهای دیگر را نام برد، که از اهمیت خاصی برخوردار است؛ چرا که در گذشته یکی از موانع تلاش­گران حق کودکی برای رهاسازی کودکان ربوده شده و به بردگی کشانیده شدن آن­ها در انواع صنایع، از جمله صنعت و بازار سکس در هندوستان، عدم حمایت پلیس از مفتی کاروان­ها (یعنی کاروان­های آزادسازی کودکان ربوده شده) و به بردگی کشانیده شدن آن­ها در سیرک­های بزرگ هندوستان و کارگاه­های مخفی زیرزمینی بود. در حین همین آزادسازی­ها بود که یک بار در سال 2004، بلافاصله پس از برگزاری کنگره­ی جهانی کارگران کوچک در فلورانس، و بازگشت کایلایش به هندوستان و تلاش­اش برای آزادسازی بیش از پانصد کودک که اغلب دختر هم بودند در یکی از سیرک­های بزرگ هندوستان، به جان او سوءقصد شد و او مورد اصابت گلوله قرار گرفت؛ بار دیگر در سال 2010، هنگامی که او برای آزادی کودکان برده در یک کارگاه زیرزمینی به دهلی رفته بود، به او و چند تن دیگر از هم­کاران گلوبال مارش حمله­ی مسلحانه شد.

با توجه به اهمیتی که کشور هندوستان چه به لحاظ وجود تعداد زیاد کودکان کار و برده و ربوده شده و چه به لحاظ مرکز ثقل و قلب جنبش لغو کار کودک به یمن وجود گلوبال مارش دارد، وضع این قوانین  دستآورد دیگری به کل این جنبش در سراسر جهان  اضافه کرده است.

برگزاری پر شکوه روز جهانی کودکان دختر در یازدهم اکتبر امسال، که در کنفرانس برزیل در سال 2013 به پیشنهاد و تلاش بی وقفه­ی گلوبال مارش صورت گرفت، تلاش و بحث­های گوناگون در مورد کار کودکان در عرصه­ی کار کشاورزی و کار خانگی، که منجر به تصویب مقاوله نامه­ی 198 سازمان جهانی کار مبنی بر ممنوعیت کار کودکان به ویژه دختران در کار پرمشقت و سراسر تجاوز و خشونت خانگی در کنفرانس واشنگتن در سال 2012 شد، و فراخوان و اعلام هفته­ی پایان بخشیدن به بردگی مدرن در روزهای بیستم تا بیست و ششم نوامبر 2014 در راستای پیگیری این مقاوله نامه توسط کایلایش ساتیراتی و موفقیت­های قابل ملاحظه در این زمینه، و هم­چنین بیست و پنجمین سال­گرد تصویب کنوانسیون حقوق کودک، از ویژگی­های دیگر سال جاری برای کودکان و امرشان در جهان بود.

به این­ها باید خبر مسرت بخش پایین آمدن چشم­گیر آمار کودکان کار و کودکان برده  از سال 2000 تاکنون  و سرانجام همان طور که در بالا اشاره شد، دریافت جایزه­ی صلح نوبل توسط کایلایش ساتیراتی و ملالا یوسف­زای را در این دنیای پر از وحشت جنگ­ها و عملیات تروریستی اضافه کرد.

علی­رغم تمامی این تلاش­ها و موفقیت­ها که بی شک تسهیل کننده­ی قدم­های بعدی جنبش هستند و علی­رغم این که کنوانسیون حقوق کودکان در "ماده­ی سی و دو" تصریح می­دارد: هیچ کودکی نباید به دلایل اقتصادی به ویژه در عرصه­ی کار پرمخاطره به کار گرفته شود، اما:

 

در این جهان واژگون، همین امروز 

از سال 2000 تاکنون، یعنی درست یک سال بعد از رژه­ی جهانی علیه کار کودک، هر چند تعداد کودکان کار یک سوم کم شده است، اما کماکان صد و شصت و هشت میلیون کودک استثمار می­شوند.

- صد و شصت و هشت میلیون دختر و پسر کوچک استثمار می­شوند، در مزارع، خیابان­ها، راه­سازی­ها، خانه­ها، شیشه سازی­ها، در ساخت ابزارهای جنگی، قطعات فلزی برای ساختن آی پد و ایفون، در کارخانه­های صنعتی، صنعت و تجارت سکس، در عرصه­ی کشاورزی، قالی­بافی و... این کودکان یازده درصد جمعیت جهان را تشکیل می­دهند. از این مجموعه، یازده و نیم میلیون که هفتاد و دو درصد آن کودکان دختر هستند، کارگران خانگی هستند.

کار کشاورزی عرصه­ی دیگری است که بیش­ترین تعداد کودکان را با 58.6 درصد را در کام کار پرمشقت کشانیده است؛ در برداشت کاکائو و کاشت تنباکو از آن جا که این عرصه­ی کار بر جسم کودکان ضربه وارد می­کند، جزو عرصه­های کار پرمخاطره به شمار می­آید.

39.8 درصد کودکان بین سنین پنج تا چهارده یعنی (498.181 و 2) در شاخ قاره­ی آفریقا به کار گرفته شده­اند. حدود سیصد هزار تن از این  کودکان، سربازان کوچولو هستند که در بیش از سی منطقه در گوشه و کنار جهان طعمه­ی جنگ و بیگاری­اند و همه کم­تر از ده سال سن دارند.

تعداد کودکان بازمانده از تحصیل  از صد و سی میلیون به پنجاه و هفت میلیون رسیده است. اما صد و پنجاه میلیون کودک در سنیین پنج تا چهارده سال مشغول کار هستند. اگر همه­ی زیر هجده ساله­هایی را که به انواع کارها می­پردازند به این رقم اضافه کنیم، تعداد کودکان کار صد و شصت و هشت میلیون می­شود. از این رقم هفتاد درصد در عرصه­ی کارهای پرمخاطره استثمار می­شوند و در کشورهای آسیایی و آفریقایی­ زندگی می­کنند، یعنی 127.3 درصد از کودکان در این کشورها کار می­کنند.

از این کودکان:

- صحرا شامل چهل و دو میلیون، یعنی یک کودک از هر سه کودک، کودک کار است.

- آمریکای لاتین و کارائیب، بیست و نه درصد، کودکان زیر پانزده سال، که رقم 4/17 میلیون را تشکیل می­دهند.

- پانزده درصد کودکان کار در خاورمیانه زندگی می­کنند.

- در آسیا صد و بیست و دو میلیون کودک در سال 2000 به کار مشغول بوده­اند.

هشتاد و پنج میلیون کودک در عرصه­ی کار پرمخاطره جان کوچک می­کاهند، در کارخانه­های مواد خطرناک شیمیایی، در مانوفاکتورها، در خیابان­ها. بدترین این نوع کارها، بردگی است. در سال­های اخیر بیست میلیون انسان مورد تجارت سکس قرار گرفته­اند، بیست و شش درصد کل بردگان، کودک هستند و این به معنی قربانی بودن 5.5 میلیون کودک در سراسر جهان است.

اگر به کودکان پنج تا هفده ساله نگاه کنیم، شصت درصد این کودکان در عرصه­ی کشاورزی، بیست و شش درصد در کار خدماتی و هفت درصد در کار صنعتی استثمار می­شوند. در این آمارگیری نشان داده می­شود که تعداد کودکان پسر در عرصه­­های کار بیش از دختران است، در حالی که این واقعیت ندارد. اما این واقعیت تلخ وجود دارد که دختران بیش­تر در عرصه­های کار پنهان خانگی به کار مشغولند و این کار نامریی نود درصد کودکان دختر را شامل می­شود، یعنی هفت و نیم میلیون دختر در عرصه­ی کار خانگی مورد بهره کشی قرار می­گیرند. کنفرانس برزیل طی بررسی  کار دختران در عرصه­ی کشاورزی، تعداد کل کودکان دختر را که در این عرصه گُل جان­شان پژمرده می­شود از تعداد ده و نیم میلیون در سال 2010 به یازده میلیون در سال  2011 اعلام کرد. از هر ده کودک، هفت نفر در عرصه کار کشاورزی استثمار می­شوند. به همین نسبت، درصد کودکان دختر در کار خانگی هم افزایش داشته و از هفت و نیم به هشت و نیم میلیون تغییر کرده است.

- از پنجاه و هفت میلیون کودکی که از تحصیل در سراسر جهان  محرومند، سی و یک درصد را کودکان دختر تشکیل می­دهند.

 

بردگی

- در سال 1888 برده داری ممنوع اعلام شد. و کنوانسیون ضد برده داری مدرن در سال 1948 به تصویب رسید. سازمان ملل نیز در سال 1930 کنوانسیون ممنوعیت کار اجباری را تصویب نمود. اما علی­رغم این بیست و یک میلیون برده در جهان واژگون ما وجود دارد که نود درصد آن­ها برده­ی مزدی و از ده درصد باقی­مانده بیش از هفتاد درصد در محل­های نظامی و زندان­ها بیگاری می کنند و بیست و دو درصد بردگی جنسی تحقیرشان کرده و از بین­شان می­برد. پنجاه و شش درصد از کل این بیست و یک میلیون نفر تمامی طول زندگی­شان به کار اجباری گذشته است. 15.4 درصد این بردگان را کودکان تشکیل می­دهند. انواع بردگی شامل برد­گی قرض، کار اجباری و تجارت انسان است.

 

کودکان ایران

کودکان ایران نه تنها از این چرخه­ی شوربختی دور نیستند، بلکه به دلیل قانونی بودن تمامی ابعاد بی حقوقی­شان، در این زمینه اسثتنایی تراژیک­اند. سال 2014 از همان ابتدا برای کودکان ایران با خبر موهن شیوع ناباورانه­ی بیماری­های ایدز و عفونت­های خونی در میان کودکان کار و خیابان آغاز شد. جدا از این که چه میزان از این خبر وحشتناک، بزرگ نمایی دولت برای به انزوا کشاندن کودکان کار و قطع ارتباط جامعه با آن­ها، که رو به رشد بوده است، باشد، این خبر فی­نفسه تکان دهنده و هشداردهنده است.

در ماه فوریه هم­زمان با برگزاری همایش جمعیت امام علی، خبر وجود بیش از هفت میلیون کودک کار و انواع جدید بهره­کشی از کودکان و بردگی آن­ها از جمله طرح «استاد - شاگردی» شروع شد و تا اذیت و آزار جسمی و جنسی کودکان در خانه و مدرسه و عدم لغو مجازات اعدام کودکان ادامه یافت. در حالی که جان تمامی کودکان ایران در خطر است و پایین بودن سطح معیشت و عدم توان مالی خانواده­ها، کودکان را دچار آسیب­های جسمی تاسف­آوری کرده است، علی خامنه­ای، ولی فقیه جمهوری اسلامی، در ماه مارس فتوای ازدیاد جمعیت و تعدد فرزند را صادر کرد. کودک همسری و مطلقه­های ده ساله، موادمخدر و تنبیه غیرانسانی کودکان افغان در مدارس در کنار محرومیت سه میلیون و ششصد هزار هزار کودک ایرانی از حق تحصیل و... نمونه­­هایی از این شوربختی­اند.

ویژگی دیگر وضعیت کودکان در ایران این است که درست در حالی که جنبش لغو کار کودک در سایر مناطق جهان رو به رشد بوده و در مجموع از سال 1989 و آغاز رژه­ی جهانی علیه کار کودک میزان کودکان کار جهان از دویست و پنجاه میلیون به صد و شصت و هشت میلیون رسیده است و از تعداد کودکان برده هم کم شده و به همین دلیل دست تلاش­گران این عرصه در زمینه­ی دفاع از حق کودکان بازتر شده، دولت جمهوری اسلامی به  فشار بر فعالین حقوق کودک در ایران روی آورده و به دستگیری آن­ها و ایجاد مانع برای تشکل­های مئافع حقوق کودکان شدت بخشیده است. و در اثر همه­ی این­ها، آمار کودکان کار هم تصاعدی بالا رفته است و اصولا جان کودکان روز به روز بیش­تر در معرض حمله­های مستقیم و غیرمستقیم توسط دستگاه حاکمه قرار گرفته است.

یکی از شگردهای دولت ایران در این رابطه، صرف هزینه­های گزاف برای لاپوشانی ابعاد بی حقوقی کودکان به نام دفاع از حقوق کودکان است، که متاسفانه نهادهایی مثل یونیسف در ایران هم به طرز بی شرمانه­ای در دامن زدن به این توهم در سطح بین­المللی دخیل هستند. از بدیل تشکل­سازی خود دولت در برابر نهادهای مردمی محدود اما تاثیرگذار و پر کار که بگذریم، دخالت­های ایدئولوژیک بخشی از نیروهای اپوزیسیون هم در این جنبش نه تنها کمکی به جنبش لغو کار کودک در ایران نکرده است، بلکه تشتت و  سر در گمی راه هم تا آن جا که خفقان حاکم  یا اصولا توان کار اجتماعی این گونه نیروها اجازه داده است، در تبیین حقوق کودکان، مقوله­ی کار کودکان و سایر مسایل مربوط دامن زده است.

برآیند تمامی این کمبودها از یک طرف قرار نگرفتن مساله­ی دفاع از حقوق کودکان در دستور فعالیت سیاسی و در عوض سعی در بهره­گیری سیاسی از این مساله، پر کردن صفحات روزنامه­ها و نشریه­ها با انشانویسی در مورد کودکان است؛ و از طرف دیگر دخالت اندیشه­های راست، نه به لحاظ ایدئولوژیک، بلکه به مثابه متد و روش حرکت اجتماعی با سدبندی در مقابل هر گونه رادیکالیسم و تمامیت­خواهی در زمینه­ی حقوق کودکان (که بنا به تعریف باید با خود آن و به صرف تولدشان با آن­ها به دنیا آمده باشد)، تقلیل دادن و نهایتا در سطح همان اصلاحات دولتی ماندن، آن هم دولتی که تحت نام دفاع از حقوق کودکان تبصره­های بیست و دوم و بیست و هفتم، یعنی افشای هویت فرزندخواندگی و به رسمیت شناختن ازواج با فرزندخوانده، را به تصویب می­رساند، به این جنبش در ایران ضربه زده است. به راستی ضربه­ای که این شیوه­های انحرافی کار به ادبیات و حقوق کودک می­زنند، باعث تقویت سیاست­های دولت جمهوری اسلامی در این رابطه و تحمیل سختی بیش­تر به کودکان  می شود چرا که  با زرورق "از همین امکانات موجود  باید استفاده کرد"به مساله بر خورد می کند و این یعنی تقلیل دادن حق کودکان به کنوانسیون اسلامی حقوق کودک در ایران، یعنی نه سالگی را سن بلوغ برای کودکان دختر به رسمیت شناختن یعنی هزار تناقض آشکار با حق کودکی را ندیده گرفتن. بعضی از این نیروها برای جای گرفتن در قالب­های تعیین شده­ی دولت در این زمینه­ها آن قدر از خود می­کاهند یا دچار اضافه وزن می­شوند که به اندازه این قالب ها در آیند که دیگر تشخیص­شان از خود دولت به راستی ناممکن است.

در دل این شرایط، مبارزه با قوانین کودک آزار جمهوری اسلامی و بهره­کشی شرم­آور سرمایه­­داران دولتی و غیردولتی از کودکان، ارائه­ی تبیین­های درست و تقویت فرهنگ جنبش لغو کار کودک، که به یمن فعالیت­های صادقانه­ی انسان­های شریف و تلاش­گران خستگی­ناپذیر این عرصه وجود دارد و برای پیوند این بخش از جنبش با سایر شاخه­های آن می­بایست تلاش بیش­تری صورت گیرد و چهره­­های راستین این عرصه در سطح داخلی و برای جامعه­ی بین­المللی معرفی شوند، از ضروریات پیش­روی جنبش لغو کار کودک در ایران است.

سال دو هزار و پانزده به یمن فاکتورهای زیادی، از جمله سال تحقق بخشیدن به هدف هزاره­ی سوم که هم­زمان با گلوبال مارش و تصویب کنوانسیون صد و هشتاد و دو منع کار پرمخاطره­ی کودکان طرح شد و هدف از بین بردن بردگی و کار کودک و جایگزینی آن با تحصیل رایگان و اجباری برای تمامی کودکان جهان، و هم­چنین اعطای جایزه­ی نوبل به دو چهره­ی برجسته­ی جنبش لغو کار کودک و کمپین دفاع از حق کودکی، می­تواند تبدیل به سالی برای نزدیک شدن بیش­تر تلاش­گران این عرصه به هم و بهبود بخشیدن به وضعیت کودکان تبدیل شود. یکی از این موارد،انتقاد از سیاست های نادرست یونیسف در ایران است که با ارائه طرح­هایی مانند طرح بیمه کردن کودکان کار، که بسیار ظاهرالاصلاح است و گویا به منظور دفاع از حقوق کودکان کار طرح شده است، اما در واقع چیزی جز رسمیت دادن به سن کار از دوران طفولیت و پشت پا زدن به کلیه­ی دستآوردهای تاکنونی جنبش دفاع از حق کودکی نیست، در ایران اجرا کرده است. این طرح در سال 2000، توسط خانم ویربرکه یورگنسن، دبیر نجات کودک نروژ، مطرح شد و مورد مخالفت شدید بین­المللی قرار گرفت، اما طی سال جاری در ایران بخشا به مرحله­ی اجرا در آمده است.

تقدیس کار کودکان و به کودکان چهره­ی آسمانی و زحمت­کش و نان­آور خانواده دادن چیزی جز پایمال کردن نفس و ذات کودکی نیست و نه تنها فقط وزارت کار با درج عکس کودکان کار و زیرنویس: "آفرین بر تو کودک زحمت­کش، تو خوب فهمیده­ای معنی برو کار می­کن مگو چیست کار"، بلکه حتی کسانی که خود را فعال دفاع از حقوق کودکان می­دانند و دست به چنین تبلیغاتی می­زنند، شریک این کار شرم­آور هستند. باید جلوی این تعاریف ایستاد. مساله دیگر تشویق و شیوع انواع اقسام کار خیریه وترحم محور است. رحم و شفقت به خودی خود چیزهای بدی نیستند، اما وقتی این دو مقوله چهره­ی وظیفه­ی دینی به خود می­گیرند و برای دفع بلا از خود و فرزندان خود "صدقه" می شوند و این مفهوم به جای کمک به هم نوع قرار می گیرد، تمام مفهوم همبستگی انسانی را زیر پا می­گذارد، می­بایست در برابر این تعاریف قد علم کرد، ادبیات تولید کرد و جامعه را مطلع ساخت.

و در آخر و مهم­تر از همه باید از اشکال بسته و سازمانی و ان جی اویی حرکت در آمد و به خیابان­ها رفت، درست مثل خود بچه­ها با بچه­ها و از جامعه یارکشی کرد. مساله فقط خفقان و سرکوب نیست، امر "حفظ خود"  یعنی صرف بودن و باری به هر جهت  کاری انجام دادن که به کسی هم بر نخورد، در زمینه­ی جنبش لغو کار کودک در ایران دارد از امری تاکتیکی به فرهنگ بدل می­شود و این خطرناک است.

 

جایزه­ی نوبل

درباره­ی اعطای جایزه­ی نوبل به کایلایش و ملالا صحبت­ها و ابراز خرسندی­های فراوانی شده است. به خودم اجازه می­دهم که به عنوان عضوی از جنبش لغو کار کودک اشاره­ای به این موضوع داشته باشم.

جنبش لغو کار کودک، اقبال مسیح و تاثیر جاودانه­اش بر بسیاری از کودکان یازده و دوازده ساله در سراسر دنیا که با او هم­ذات پنداری کرده­اند، قوی­ترین جنبش اجتماعی معاصر است. ضرورت این جنبش و رشد آن نیز جدا از وجود ظلم علیه کودکان و سیر قهقرایی حقوق کودکان پس از تمامی دستآوردهای بعد از جنگ به ویژه با نظم نوین جهانی و گلوبالیزاسیون نیست.

گلوبال مارش یا جنبش جهانی لغو کار کودکان از تمامی مختصاتی که مارکس با نظر داهیانه­اش در مورد کار کودکان و اهمیت تبدیل آن از معضلی اجتماعی به نیروی اجتماعی طرح کرد، برخوردار است، از جمله توان وضع قوانین فراملی به نفع تمامی کودکان و وضع قوانین برای ممنوعیت کار کودکان. اعطای جایزه نوبل به کایلایش و ملالا بر متن یک چنین جنبش رزمنده و پیش­رو و غیرقابل انکاری صورت گرفته است، نه معادلات سیاسی و حفظ آبرو و آرایش چهره توسط نهاد نوبل. این جایزه همان قدر پیروزی این جنبش است در تحمیل خود به نفع کودکان به تمامی سیستم موجود؛ که رژه­ی هشتاد هزار کیلومتری بردگان معاصر و اسپارتاکوس­های کوچولو در تصویب مقاوله نامه­ی صد و هشتاد و دو مبنی بر منع کار پرمخاطره­ی کودکان در سال 1999 و کنوانسیون صد و هشتاد و نه مصوب 2012 مبنی بر ممنوعیت بردگی و کار اجباری کودکان در عرصه­ی کار خانگی و کشاورزی، وضع قوانین فراکشوری در زمینه­ی ممنوعیت تجارت کودکان، و اختصاص روز یازدهم اکتبر به مثابه روز جهانی کودکان دختر توسط این جنبش.

این امر جدا از مجموعه تلاش­ها در زمینه­ی ممنوعیت کودک­همسری و کمپین­ها­ی گوناگون علیه برده­داری مدرن و استفاده از کودکان به شیوه­ی ماقبل تاریخی در تولید مدرن­ترین فرآورده­های جهان معاصر از جمله  آی پد و آیفون نیست و درست به همین دلیل باعث شعف و شور میلیون­ها کودک در سراسر جهان و هزاران هزار تلاش­گر این عرصه شده است. حمایت و استقبال این کودکان و تلاش­گران از کایلایش و ملالا شاهد این مدعاست.قطعا در رابطه با اهدای نوبل به این دو تلاش­گر، فاکتورهای گوناگونی عمل کرده است  از جمله اعتراضات به سیاست های نوبل، نارضایتی عمومی از وضعیت موجود و بحران اقتصادی و بلند شدن فریاد اعتراض علیه نظم موجود هر چند پراکنده و سازمان نیافته و تدقیق نشده، که بسط و رشد آن می­تواند ضربه­های اساسی به نظم موجود بزند.

منظری که من از آن به این مقوله نگاه می­کنم، این است که صاحبان قدرت همیشه و در هر کجای تاریخ  آن جا که نتوانسته­اند جنبش­ها را از بین ببرند و به چهره­های آن ضربه بزنند، با آن­ها عکس می­گیرند و در سایه­ی آن­ها برای خودشان آبرو می­خرند؛ نمی­توانند همه را مثل اقبال مسیح از بین ببرند، که تازه مرگ همان بزرگ مرد کوچک به حقانیت حمایت او از هم سرنوشتانش مُهر زد و باعث تقویت این جنبش شد؛ بی جهت نبود که کایلایش در یک سخن­رانی، جایزه­ی نوبل را به یاد و خاطره­ی اقبال، جان باخته­ی پر شور و رهبر جنبش لغو کار کودک، تقدیم کرد! بله هر کجای تاریخ که نتواسته­اند حذف­مان کنند و قدرت بوده­ایم، سعی کرده­اند با ما مثل ملالا که بی تردید یکی از تواناترین آژیتاتورهای جنبش ما، جدا از هر تفاوتی، است عکس بگیرند؛ اما چه باک که هسته­ی مرکزی موجودیت ملالا همان ریشه­های اقبال است که به خوبی خودش را در سخن­رانی نوبل او نمایان ساخت. کایلایش در صحبت پایانی­اش در نروژ گفت: بیائید رژه برویم و این بار کودکان برای صلح، و صد البته برای تحصیل، چرا که سال 2015 سال هدف هزاره­ی سوم یعنی رسیدن تمامی کودکان جهان به حق تحصیل است و ضد بردگی و استثمار کودکان!

با این امید و این نوید، سال نو را به تمامی شما عزیزانی که با قدم­های کوچک هم­قدم و هم­پیمانید، تبریک می­گویم.

lets go march...

 

سوسن بهار

سی­ام دسامبر 2014