قتل وحشیانه­ی رومینا مساله ای نه صرفا "ناموسی"، بلکه مقوله­یی طبقاتی است!

 

ممنوعیت کار کودک قطعی­ترین پاسخ به تمامی اشکال خشونت جنسی و جسمی و سایر موارد نقض حقوق کودکان است. بارها در نقش کلیدی داشتن بهره کشی از جان­های کوچک در بروز انواع خشونت در خانواده، مدرسه و سایر زوایای جامعه، گفته­ام. از هر منظری که به ­این مقوله نگاه کنیم، بازهم این پاسخ در برابرمان قرار می­گیرد که چرا تجاوز به حرمت و ذات کودکی این ­قدر روزمره شده است؟ استثمار کودکان، به­ ویژه کودکان دختر در عرصه­ی کار خانگی و صنعت قالی­بافی و کشاورزی، پاشنه آشیل تمامی انواع دیگر بهره کشی، خشونت و آزار جسمی و جنسی  این کودکان و سایر تضیقات علیه آنان است. به ­همین دلیل، "جنبش لغو کار کودک"، در سطح بین­المللی، ازدواج کودکان را از انواع کار اجباری و برده داری مدرن اعلام می­کند.

قتل وحشیانه و غم انگیز "رومینا" این­ روزها سرتیتر خبر رسانه­های داخل و خارج کشور شده است. طبیعی است که گرایشات مختلف اجتماعی از منظر و پایگاه طبقاتی­شان برخوردهای متفاوتی به این اتفاق کرده­اند. در این واکنش­ها چندین خطای تحلیلی و اطلاعاتی را مشاهده کردم که ضرورت  نوشتن این چند سطر را به­ وجود آورد.

در حاشیه صحبت­های خانم "شهلا شفیق" و آقای "علی طایفی" در مورد این مرگ جان خراش با تلویزیون «بی بی سی» به مواردی اشاره شد که کاملا آنان را مردود دانسته و از آن­جا که تبلور این خطاها را در صحبت­های آقای طایفی دیدم، این مختصر را در رابطه با  صحبت­های ایشان تیتروار عرض  می­کنم:

پیش زمینه های این معضل: اگر چه ستم بر زن و نگاه تبعیض آمیز جنسیتی، محور نگاه و برخورد و در ادامه، جنایت و ظلم در حق نیمی از جامعه، یعنی زنان، است . اما در مورد قتل رومینا، ما مستقیما با مساله­ی کودک، و «حق» آن روبرو هستیم. باز هم لازم به تکرار است، "کار کودک" و در این­جا کار کودکان دختر به طور وسیع و چشم­گیر در صنعت قالی­بافی و کشاورزی و خانگی، چه به­ عنوان خدمت­کاران کوچک و چه به ­عنوان فرمان ­بران بی جیره مواجب، تمامی افراد خانواده به ویژه مردان خانواده، سنگ بنای ستم و آزار جنسی علیه آنان است. به عقد در آوردن و در واقع فروختن دخترک­های هشت و نُه ساله به مردان پنجاه سال به بالا صرف برد­گی جنسی نیست، دلیل اصلی آن صاحب  دار قالی، یا کوره­ی خشت زنی یا زمین کشاورزی بودن همسران است.

 

خطاهای عمومی در مورد تحلیل این پدیده­ی شوم قتل و آزار فیزیکی کودکان دختر!

یکم: عدم اطلاع در مورد قوانین کودک آزار مدنی، قضایی و فقهی علیه کودکان؛

دوم: عدم اطلاع از چگونگی امضای کنوانسیون حقوق کودکان توسط جمهوری اسلامی؛

سوم: عدم تفکیک حق کودکی از مسائل عمومی­تر  مربوط به تبعیض جنسیتی؛

سنگ بنای کودک همسری، وجود ماده­ی 1210 قانون مدنی مبنی بر تعیین سن بلوغ برای کودکان دختر نُه سال قمری است. جشن تکان دهنده­ی «تکلیف» که در سن هشت و نیم سالگی برای دختران در مدارس گرفته می­شود تا به آن­ها بفهماند که«زن» شده­اند، دختر سیزده ساله­ای مثل رومینا را به دام رابطه­ی بزرگ­سالی می­کشاند. ماده 1340 قانون مدنی، سن ازدواج را برای دختران سیزده سال دانسته، اما گزارشات ثبت احوال بار­ها و بارها نشان داده است که دامنه­ی فاجعه از این فراتر است. (مثلا در سال 1383، هم­زمان با هشتادمین سال تاسیس سازمان ثبت احوال، که فقط در استان تهران، بیش از سی هزار مورد ثبت ازدواج زیر ده سال وجود داشته، یکی از این شواهد است که در سال­های اخیر هم تکرار شده است. مقامات دولتی وقت جمهوری اسلامی همان هنگام به درج این گزارش معترض شده و توضیح دادند: که اگر ابوین موافق باشند، بر اساس قوانین فقهی این عقد می­تواند در زمان بلوغ دخترک­ها هم صادر شود. تشخیص این بلوغ به عهده حاکم شرع است!)

دولت جمهوری اسلامی کنوانسیون حقوق کودک را امضا کرده است، اما با شرط قوانین تطبیقی که همان قوانین شرع جمهوری اسلامی است و این یعنی عملا آن را نقض کرده است. بر خلاف نظر آقای علی طایفی که در برنامه­ی «بی ­بی ­سی» فرمودند: "جمهوری اسلامی به تنهایی نمی­تواند از پس مفاد کنوانسیون حقوق کودک برآید و مردم باید دست از این سنت­ها بردارند." جمهوری اسلامی عملا بر تکیه بر قوانین تطبیقی، کُل کنوانسیون را زیر سئوال برده است. بند اول کنوانسیون حقوق کودک، تعریف کودکی را چنین بیان می­کند: به تمام افراد زیر هجده سال کودک اطلاق می­شود. ماده مدنی 1210 با تعیین سن بلوغ نُه سالگی ناقض کُل مفاد این کنوانسیون است. بر خلاف نظر آقای طایفی این مردم نیستند که با سنت­هاشان دست دولت را از حقوق کودک کوتاه کرده­اند، بلکه این قوانین کودک آزار جمهوری اسلامی است که به میثاق تبینی که همیشه به آن اشاره داشته­ام، "قوانین حتی اگر ضمانت اجرایی کامل نداشته باشند و یا حتی در پیش­رفته­ ترین کشورها نقض شوند، کماکان بیان­گر ارزش­های جامعه­اند"، نشان دهنده طرز تفکر و ارزش­های دولت­ها از حقوق کودک در ایرانند.

افکارسازی بر طبق این قوانین با تبلیغات مدهبی، از طریق رادیو، سینما، آموزش و پرورش اسلامی و هزاران خدعه و نیرنگ دیگر، پیش زمینه­های عملی وقوع چنین فجایعی هستند و بس. این دولت است که قوانین ا­ش را به جامعه تحمیل کرده است، نه بالعکس . به مساله­ی حقوق کودک و تبعیض جنسیتی علیه کودکان دختر نمی­توان مثل مسائل عام چون حجاب اجباری و آزادی پوشش برخورد کرد. حق کودک با او به دنیا می­آید و کُل جامعه  در برابر آن باید مسئول باشد.  وضع قوانین به نفع کودکان، تقویت جنبش­ها و نهاد­های اجتماعی دفاع از حق کودکی، ممنوعیت کار کودک، تنها ضامن عدم  وقوع چنین فجایعی هستند. تا آن­جا که به حقوق کودکان در ایران برمی­گردد، متن فراخوان 2013 را ضمیمه می­کنم. تا آن جا که به نهادهای مدافع حقوق کودک برمی­گردد، ما شاهد دستگیری­ها و ایجاد مزاحمت برای فعالین، به عوض کمک به آن­ها، برای ضامن اجرایی بودن قوانین هستیم. در زمینه­ی آموزش هم، همان جشن شکوفه های شش ساله­ی  مقعنه به ­سر و جشن موهن تکلیف کافیست که دلیل جنایت پدران و برادران و مردان دارای جمود فکری علیه دختران و زنان را درک کنیم.

سوم: خواستار تشدید قوانین وحشیانه بودن،  در رسانه­ها این روزها به عدم کافی بودن جزای پدر به دلیل قتل کودکش اشاره می­شود. این ­گونه اشاره­ ها نه تنها قدمی در راه "عدالت" یا ترساندن و جلوگیری از این وقایع نمی­کند، بلکه عملا این سیکل شوربختی را تسلسل می­بخشد . لغو بی­ درنگ قوانین کودک آزار و آزادی کامل فعالیت برای احقاق حقوق کودکان اولین قدم آموزش جامعه و جلوگیری از جنین فاجعه ­هایی است و بس.

 

سوسن بهار

سی مه 2020